دکتر محمدعلی موسوی، دانشیار مطالعات آمریکای شمالی، دانشگاه تهران
اسفندیار خدایی، دانشجوی دکتری مطالعات آمریکای شمالی، دانشگاه تهران
مجله علمی پژوهشی روابط خارجی (پژوهشکده تحقیقات راهبردی) تابستان 1395
این پژوهش استراتژی امریکا را در قبال چین در منطقه خلیج فارس بررسی میکند و کوشیده است به این پرسش پاسخ دهد که با توجه به وابستگی روزافزون چین به منابع انرژی خلیج فارس، امریکا به عنوان قدرت هژمون چه سیاستی را در قبال چین در این منطقه دنبال کرده است؟ آیا سیاستی لیبرال در پیش گرفته و با چین همکاری کرده است یا با اتخاذ سیاستی واقعگرا در پی تقابل و مهار چین بوده است. این پژوهش به روش مطالعه موردی و با بهرهگیری از دو نسخه واقعگرا و لیبرال نظریه ثبات هژمونیک بر این مدعی است که استراتژی امریکا تعامل آمرانه بوده است که ترکیبی از هر دو رویکرد واقعگرایانه و لیبرال است. امریکا مانع حضور اقتصادی چین در خلیج فارس نشده است بلکه با رویکردی لیبرال با پکن تعامل داشته است؛ اما رفتار امریکا در قبال چین در بحرانهای پسایازده سپتامبر نظیر تحولات عراق و سوریه و بخصوص برنامه هستهای ایران، امریکا با رویکردی واقعگرایانه کوشیده است چین را وادار به همراهی با سیاستهای واشینگتن در منطقه سازد و این رقیب خود را در بعد استراتژیک در چهارچوب سیاستهای امریکا مهار و کنترل کند. لیکن در طولانیمدت تعارض ذاتی در راهبرد تعامل آمرانه یعنی تعامل اقتصادی و مهار استراتژیک موجب شده است با عمیقتر شدن روابط پکن با کشورهای منطقه، ادامه این روند برای امریکا دشوارتر شود و پکن آزادی عمل بیشتری می یابد.