مقاله فارن افرز: وسوسه تغییر رژیم در ونزوئلا
نوشته: الکساندر داونز و لیندزی اوروک
اسفندیار خدایی
الکساندر ب. داونز استاد علوم سیاسی و امور بینالملل در دانشگاه جورج واشنگتن است و نویسنده کتاب موفقیت فاجعهبار تغییر رژیم
لیندزی آ. اورورک استاد علوم سیاسی در کالج بوستون و پژوهشگر غیرمقیم در مؤسسه کوئینسی برای سیاستگذاری مسئولانه است و نویسنده کتاب تغییررژیم مخفی، جنگ سر آمریکا
آنچه از اوایل سپتامبر با یک سری حملات هوایی آمریکا به قایقها در کارائیب آغاز شد—که مقامات آمریکایی ادعا کردند برای قاچاق مواد مخدر از ونزوئلا استفاده میشد—اکنون به نظر میرسد که به کمپینی برای سرنگونی دیکتاتور ونزوئلا، نیکولاس مادورو، تبدیل شده است. طی دو ماه گذشته، دولت دونالد ترامپ ۱۰ هزار نیروی آمریکایی را به منطقه اعزام کرده، حداقل هشت کشتی سطحی نیروی دریایی و یک زیردریایی را در سواحل شمالی آمریکای جنوبی مستقر کرده، بمبافکنهای B-۵۲ و B-۱ را به پرواز در نزدیکی خط ساحلی ونزوئلا فرستاده و دستور داده گروه ضربتی ناو هواپیمابر جرالد ر. فورد—که نیروی دریایی آمریکا آن را «توانمندترین، قابل انعطافترین و مرگبارترین سکوی رزمی جهان» مینامد—به منطقه مسئولیت فرماندهی جنوبی آمریکا منتقل شود.
این اقدامات نشاندهنده تغییر گسترده اخیر در سیاست دولت نسبت به ونزوئلاست. طبق گزارش چندین رسانه بزرگ، ماهها پس از آغاز به کار ترامپ در ژانویه، بحثهای داخلی میان طرفداران دیرینه تغییر رژیم—به رهبری وزیر امور خارجه مارکو روبیو—و مقامات طرفدار حل و فصل مذاکرهای با کاراکاس، از جمله فرستاده ویژه رئیسجمهور ریچارد گرنل، در جریان بود. در نیمه اول سال ۲۰۲۵، مذاکرهکنندگان دست بالا را داشتند: گرنل با مادورو دیدار کرد و توافقهایی برای باز کردن بخشهای نفت و معدن گسترده ونزوئلا به روی شرکتهای آمریکایی در ازای اصلاحات اقتصادی و آزادی زندانیان سیاسی انجام داد. اما تا اواسط ژوئیه، روبیو ابتکار عمل را باز پس گرفت و با بازتعریف منافع، تغییر رژیم را دیگر صرفاً ترویج دموکراسی ندانست و آن را مسئلهای امنیت ملی معرفی کرد. او رهبر ونزوئلا را به عنوان سرکرده قاچاق مواد مخدر و عامل بحران مواد مخدر و مهاجرت غیرقانونی آمریکا معرفی کرد و او را به گروه ترن ده آراگوا مرتبط دانست و مدعی شد که ونزوئلا اکنون «توسط یک سازمان قاچاق مواد مخدر اداره میشود که خود را به عنوان یک دولت ملی توانمند کرده است».
این روایت به نظر میرسد ترامپ را قانع کرده باشد. در ژوئیه، رئیسجمهور دستور داد پنتاگون از نیروی نظامی علیه برخی کارتلهای مواد مخدر در منطقه، از جمله ترن ده آراگوا و کارتل دِ لوس سولس، که گفته میشود مادورو و نزدیکانش رهبری آن را بر عهده دارند، استفاده کند. دو هفته بعد، جایزه برای سر مادورو از ۲۵ میلیون به ۵۰ میلیون دلار افزایش یافت. در ۱۵ اکتبر، ترامپ به خبرنگاران گفت که به سیا اجازه عملیات مخفی در ونزوئلا داده است. وقتی از او درباره گام بعدی پرسیده شد، گفت: «ما اکنون حتماً به زمین نگاه میکنیم، چون دریا را کاملاً تحت کنترل داریم.» طبق گزارش نیویورک تایمز، «مقامات آمریکایی بهصورت خصوصی روشن کردهاند که هدف نهایی، برکناری مادورو از قدرت است.»
اما چه به صورت مخفی و چه علنی، هر تلاش برای تغییر رژیم در ونزوئلا با چالشهای بزرگی مواجه خواهد شد. روشهای مخفی بسیار کمتر موفق هستند و تهدید به زور یا حملات هوایی به احتمال زیاد مادورو را مجبور به فرار نخواهد کرد. و حتی اگر واشنگتن موفق به سرنگونی مادورو شود، بازی بلندمدت تغییر رژیم همچنان پرخطر خواهد بود. تاریخ نشان میدهد پیامد چنین عملیاتهایی اغلب پر هرج و مرج و خشونتآمیز است.
اگر در ابتدا موفق نشدید؟
دولت ترامپ چند گزینه مخفی برای تغییر رژیم در ونزوئلا دارد. اما با اعلام این برنامهها بهطور مؤثر پیشاپیش، مزیت اصلی اقدام مخفی را از دست داده است: کاهش هزینههای سیاسی و نظامی با حفظ انکارپذیری محتمل. عمومی کردن این موضوع، واشنگتن را در برابر تمام پیامدهای عملیات مسئول میکند و توانایی کنترل رویدادها در صورت شکست را کاهش میدهد. در عمل، این باعث اتخاذ اقدامات نیمهکارهای میشود که بیش از حد آشکار و برای انکار قابل قبول نیستند و در عین حال برای نتیجهگیری قاطع کافی نیستند.
حتی اگر ترامپ راز این اقدامات را حفظ کرده بود، تاریخ مداخلات مخفی آمریکا امید چندانی ارائه نمیکند. واشنگتن میتوانست از مخالفان مسلح محلی حمایت پنهانی کند، مادورو را ترور کند یا کودتا علیه رژیم او تحریک کند. اما هر تاکتیک سابقه موفقیت کمی دارد. مطالعهای در ۲۰۱۸ توسط اورورک، ۶۴ تلاش تغییر رژیم مخفی حمایتشده توسط آمریکا در طول جنگ سرد را بررسی کرده و نشان داد تنها در حدود ده درصد موارد، حمایت از مخالفان خارجی به سرنگونی رژیم منجر شد. تلاشهای ترور نیز بهتر عمل نکردهاند. تلاشهای مخفیانه آمریکا برای قتل رهبران خارجی—مشهورترین نمونه رهبر کوبا، فیدل کاسترو—بارها شکست خورد، اگرچه برخی رهبران مانند گو دین دیِم ویتنام جنوبی در ۱۹۶۳ طی کودتای مورد حمایت آمریکا کشته شدند. تحریک کودتا مؤثرتر بوده اما حتی آن هم به ثبات بلندمدت منجر نشده است و مادورو بهطور کامل نیروهای مسلح ونزوئلا را مقاومسازی کرده است، بنابراین این گزینه کمتر عملی است.
آمریکا هرگز نتوانسته رهبر خارجی را تنها با قدرت هوایی سرنگون کند.
برخی از این تاکتیکها حتی پیشتر در ونزوئلا آزمایش و شکست خوردهاند. در ۲۰۱۹، آمریکا رهبر مخالف، خوان گوایدو، را به عنوان رئیسجمهور موقت ونزوئلا به رسمیت شناخت و از قیام مردمی علیه مادورو حمایت کرد، اما تلاش شکست خورد وقتی ارتش مادورو از تغییر سمت خودداری کرد. سال بعد، حدود ۶۰ مخالف ونزوئلایی و چند پیمانکار آمریکایی تهاجمی آمفیبی به پایتخت برای دستگیری مادورو انجام دادند («عملیات جیدئون») که به سرعت توسط نیروهای امنیتی ونزوئلا متوقف شد.
تاریخ نشان میدهد تغییر رژیم مخفی شکستخورده معمولاً وضعیت را بدتر میکند. روابط میان بازیگر مداخلهکننده و هدف بدتر شده و احتمال درگیری نظامی افزایش مییابد. در کشور هدف، چنین تلاشهایی خشونت و احتمال جنگ داخلی را افزایش میدهد و خطر کشتار جمعی توسط رژیم را بالا میبرد.
ایالات متحده مدتهاست در سیاست داخلی کشورهای دیگر دخالت مخفی داشته—در افغانستان، آلبانی، و آنگولا، به عنوان نمونه—اما این الگو در آمریکای لاتین برجسته بود، جایی که واشنگتن حداقل ۱۸ تلاش تغییر رژیم مخفی در طول جنگ سرد انجام داد. در ۱۹۵۴، دولت منتخب گواتمالا سرنگون شد و رژیم نظامی جایگزین شد که هزاران مخالف را زندانی و حدود ۲۰۰ هزار نفر طی ۳۶ سال جنگ داخلی کشته شدند. در ۱۹۶۱، آمریکا از حمله ناکام خلیج خوکها حمایت کرد و کودتایی در جمهوری دومینیکن که به قتل دیکتاتور رافائل تروخیو منجر شد، انجام داد. پس از آن، پسر تروخیو قدرت را به دست گرفت و آمریکا او را به تبعید فرستاد و همچنان در انتخابات دومینیکن، بولیوی و گویان مداخله کرد. همچنین کودتاهایی در برزیل (۱۹۶۴)، بولیوی (۱۹۷۱) و شیلی (۱۹۷۳) حمایت کرد و در دهه ۱۹۸۰، از شورشیان کونترا در نیکاراگوئه حمایت مالی نمود.
هیچ یک از این عملیاتها دموکراسی پایدار و طرفدار آمریکا ایجاد نکرد. اغلب مداخلات آمریکا رژیمهای اقتدارگرا نصب کرد یا چرخههای سرکوب و خشونت را تحریک نمود. حتی متحدان ضدکمونیست، مانند آگوستو پینوشه در شیلی، نهایتاً به دلیل خشونت و نقض حقوق بشر رابطه با آمریکا را از دست دادند. آشکار شدن نقش واشنگتن در این عملیاتها، ضدآمریکایی عمیق و ماندگار ایجاد کرد که سیاستگذاری آمریکا در منطقه را همچنان تحت تأثیر قرار میدهد. مادورو نیز مرتباً از این تاریخ برای توصیف فشار فعلی آمریکا به عنوان ادامه امپریالیسم واشنگتن استفاده میکند.
موشکافی
از گزینههای علنی برای تغییر رژیم، آمریکا میتواند مادورو را با تهدید به زور وادار به ترک قدرت کند. این روش گاهی کار کرده، اما تنها علیه کشورهای کوچک که با قدرتهای بزرگ مواجه هستند و قادر به غلبه در حمله زمینی هستند. به عنوان مثال، در ۱۹۴۰، جوزف استالین با تهدید به تهاجم رهبران استونی، لتونی و لیتوانی را برکنار کرد. آمریکا نیز تنها علیه اهداف تقریباً بیدفاع مانند نیکاراگوئه ۱۹۰۹–۱۰ از تهدید زور استفاده کرده است. تهدیدهای نظامی اخیر آمریکا علیه صدام حسین و معمر قذافی موفق به مجبور کردن آنها به استعفا نشده است.
ابزار دوم، قدرت هوایی است، اما اجرای آن دشوار است. حملات هوایی فرضی میتوانند با کشتن رهبران، قطع فرماندهی ارتش یا تحریک کودتا یا قیام مردمی، تغییر رژیم ایجاد کنند. آمریکا هرگز نتوانسته رهبر خارجی را تنها با قدرت هوایی سرنگون کند. حتی با توسعه تسلیحات دقیق، رهگیری و حمله به سران دولت دشوار است و فناوریهای ارتباطی رهبران را از ارتش جدا کردن دشوار کرده است. ارتشها احتمالاً هنگام مبارزه با دشمن خارجی کودتا نمیکنند و مردم نیز در شرایط بمباران نمیتوانند علیه رژیم خود قیام کنند. این چالشها همچنین آرزوی اسرائیل برای تغییر رژیم در ایران را در عملیات اخیر هوایی ناکام گذاشت.
در نهایت، آمریکا میتواند به ونزوئلا حمله زمینی کند. اما نیروهای فعلی کافی نیستند. مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی در اوایل اکتبر تخمین زد برای تهاجم زمینی حداقل ۵۰ هزار سرباز نیاز است. ترامپ میتواند چنین نیرویی جمع کند، اما حمله بزرگ نقض آشکار مخالفت او با اعزام نیروهای آمریکایی به ماجراجوییهای خارجی است و ممکن است پایه حمایتی او را تضعیف کند. بیشتر تحلیلگران احتمال تهاجم را کم میدانند و انتظار دارند کمپینی با رویکرد «دکمه را فشار دهید و انفجارها را ببینید» برگزار شود. همچنین آمریکا نمیتوانست عراق را—کشوری نصف اندازه ونزوئلا—با بیش از سه برابر نیروهای فعلی در ۲۰۰۳ کنترل کند.
مقایسه با تهاجمات گذشته آمریکا در کارائیب مانند گرانادا ۱۹۸۳ یا پاناما ۱۹۸۹ گمراهکننده است. گرانادا جزیره کوچکی با جمعیت حدود ۹۰ هزار نفر بود. پاناما بهتر است، اما ونزوئلا بیش از دوازده برابر بزرگتر و جمعیتی حدود ده برابر پاناما دارد. ونزوئلا کشوری وسیع، کوهستانی با چند مرکز شهری، جنگلهای صعبالعبور و مرزهای نفوذپذیر است که شورشیان میتوانند از آن بهرهبرداری کنند. ارتش آمریکا در شرایط مشابه در ویتنام و افغانستان موفق نبوده است.
معایب موفقیت
حتی اگر تغییر رژیم در ابتدا موفق باشد، تاریخ نشان میدهد نتایج بلندمدت اغلب ناامیدکننده است. مطالعات نشان دادهاند ترویج دموکراسی پس از تغییر رژیم خارجی به ندرت موفق است—مانند مداخلات اخیر آمریکا در افغانستان، عراق و لیبی.
تغییر رژیم اغلب خشونت بیشتری ایجاد میکند و احتمال جنگ داخلی را افزایش میدهد. حتی تغییر رژیم با پیروزی زمینی اگر ارتش کشور هدف پراکنده شود، میتواند علیه دولت جدید شورش ایجاد کند، همانند عراق.
درون کشور ونزوئلا وضعیت مشابه است. به گفته تحلیلگر آمریکای لاتین خوان دیوید روخاس، ونزوئلا «پر از بازیگران مسلح پیچیده» است، از جمله شبهنظامیان طرفدار رژیم (کوکتیواس) و گروههای مسلح فراملی مانند ارتش آزادیبخش ملی (ELN) و بقایای فارک. فیلیپ گانسن، تحلیلگر گروه بحران بینالمللی در کاراکاس، به گاردین گفت: «ونزوئلا کاملاً پر از گروههای مسلح مختلف است، هیچکدام انگیزهای برای تسلیم شدن یا توقف اقداماتشان ندارند.» احتمال اشتباه و پیامدهای آن برای آمریکا بسیار بالاست.
ارتشها هنگام مبارزه با دشمن خارجی به احتمال زیاد کودتا نمیکنند.
هر جانشینی برای مادورو با موانع زیادی مواجه خواهد شد—به ویژه اگر توسط آمریکا منصوب شود. رهبران منصوبشده توسط خارجیها بیشتر از دیگر رهبران با خشونت برکنار میشوند. حتی اگر اپوزیسیون دموکراتیک قدرتمند باشد و رهبر آن، ماریا کورینا ماچادو، اکثریت حمایت عمومی را داشته باشد، مادورو هنوز وفاداری حدود یکسوم جمعیت را دارد، شامل ستونهای اصلی ابزار سرکوب رژیم. مطالعهای در ۲۰۲۳ توسط مؤسسه رَند هشدار داد که مداخله نظامی آمریکا در ونزوئلا «طولانی و دشوار برای خروج» خواهد بود.
درس بزرگتر: انقلابهای دموکراتیک زمانی موفق هستند که بومی باشند. حمایت خارجی ممکن است مشروعیت اپوزیسیون را تضعیف و واکنش ملیگرایانه ایجاد کند. اگر اپوزیسیون اکنون به حمایت نظامی آمریکا نیاز دارد، احتمالاً در حفظ قدرت نیز با مشکل مواجه خواهد شد.
تاریخ پر از درسهای هشداردهنده است. مداخلهکنندگان بارها به اطلاعات جانبدارانه و فرضیات خوشبینانه در مورد پیامدها اعتماد کردهاند. ناپلئون سوم در ۱۸۶۰ میلادی به مشاوره محافظهکاران مکزیکی تبعیدی اعتماد کرد و جورج دبلیو بوش به اطمینانهای احمد چلبی، تبعیدی برجسته عراقی اعتماد کرد—هر دو با شورشهای قوی مواجه شدند. مشکل اصلی تمرکز کوتاهمدت بر سرنگونی رژیم است بدون توجه به آینده. همانطور که بنجامین فرانکلین گفت: «اگر برنامهریزی نکنید، در حال برنامهریزی برای شکست هستید.»
آمریکا اول؟
سیاست تغییر رژیم آمریکا—صرف نظر از شانس موفقیت—با اصولی که ترامپ ادعا میکند، در تضاد است. ترامپ بارها علیه «جنگهای همیشگی» در افغانستان و عراق موضع گرفته و قول پایان «عصر جنگهای بیپایان» را داده است. تلاش برای برکناری مادورو این دیدگاه را نقض میکند، آمریکا را وارد درگیری طولانی میکند، شرکای منطقهای را در رقابت با چین بیگانه میکند و مخالفت عمومی را برمیانگیزد. نظرسنجی YouGov در سپتامبر نشان داد ۶۲ درصد بزرگسالان آمریکا با استفاده از نیروی نظامی علیه ونزوئلا مخالف هستند و ۵۳ درصد با سرنگونی مادورو مخالفاند. حتی در میامی، محل بزرگترین دیاسپورای ونزوئلا، مخالفان استفاده نظامی از آمریکا بیشتر از موافقان بودند، ۴۲ درصد در برابر ۳۵ درصد.
تغییر رژیم همچنین اهداف اعلامشده آمریکا در نیمکره غربی—مهار قاچاق مواد مخدر، از بین بردن کارتلها، کاهش مهاجرت غیرقانونی—را پیش نمیبرد. ونزوئلا تامینکننده اصلی مواد مخدر آمریکا نیست. گزارش ۲۰۲۴ اداره مبارزه با مواد مخدر آمریکا (DEA) ونزوئلا را ذکر نکرده و تنها ۸ درصد کوکائین به مقصد آمریکا از ونزوئلا عبور میکند.
اگر در ابتدا موفق نشدید؟
دولت ترامپ چند گزینه پنهانی برای ایجاد تغییر رژیم در ونزوئلا در اختیار دارد. اما با این که عملاً چنین برنامههایی را از پیش اعلام کرده است، مزیت اصلی اقدامات پنهانی را از دست داده است: کاهش هزینههای سیاسی و نظامی عملیات با حفظ انکارپذیری احتمالی. علنی شدن برنامهها، واشینگتن را به طور کامل مسئول نتایج مأموریت میکند و توانایی آن برای کنترل اوضاع در زمین را کاهش میدهد اگر امور به شکل پیشبینی نشده پیش برود. در عمل، این وضعیت مجموعهای از اقدامات نیمهکاره ایجاد میکند، که هم بیش از حد علنی است تا بتوان آن را انکار کرد و هم بیش از حد محدود است تا بتواند تعیینکننده باشد.
اما حتی اگر ترامپ توانسته بود مخفیکاری را حفظ کند، سابقه تاریخ مداخلههای پنهانی ایالات متحده دلیلی اندک برای خوشبینی ارائه میدهد. واشینگتن میتوانست حمایت محرمانهای از مخالفان مسلح محلی ارائه کند، تلاش به ترور مادورو انجام دهد یا کودتایی علیه رژیم او تحریک کند. با این حال، هر تاکتیک سابقه ضعیفی دارد. مطالعهای در سال دوهزار و هجده توسط یکی از ما (اُرورک) که ۶۴ تلاش پنهانی ایالات متحده برای تغییر رژیم در دوران جنگ سرد را بررسی کرد، نشان داد که تلاشها برای حمایت از مخالفان خارجی تنها در حدود ده درصد موارد موفق به سرنگونی رژیم هدف شدند. تلاشهای ترور نیز موفقیتی نداشتند. تلاشهای عمدی واشینگتن برای ترور مخفی رهبران خارجی—به ویژه رهبر کوبا، فیدل کاسترو—بارها شکست خورد، اگرچه برخی رهبران مانند نگو دین دیِم در ویتنام جنوبی در سال هزار و نهصد و شصت و سه، در جریان کودتای مورد حمایت آمریکا بدون تأیید واشینگتن کشته شدند. برانگیختن کودتا مؤثرتر بوده است در به قدرت رساندن نیروهای مورد حمایت آمریکا، از جمله در ایران در سال هزار و نهصد و پنجاه و سه و گواتمالا در سال هزار و نهصد و پنجاه و چهار. اما هیچیک از این نتایج به ثبات بلندمدت منجر نشد. و مادورو به اندازهای ارتش ونزوئلا را کودتا-محافظت کرده است که این گزینه کمتر قابل تحقق به نظر میرسد.
ایالات متحده هرگز نتوانسته است رهبر خارجی را تنها از طریق نیروی هوایی سرنگون کند.
برخی از این تاکتیکها حتی پیشتر در ونزوئلا آزمایش شدهاند و شکست خوردهاند. در سال دوهزار و نوزده، ایالات متحده رهبر اپوزیسیون، خوان گوایدو، را به عنوان رئیسجمهور موقت ونزوئلا به رسمیت شناخت و از قیام مردمی علیه رژیم مادورو حمایت کرد. اما تلاش با شکست مواجه شد زمانی که ارتش مادورو از تغییر جهت دادن سربازان خود خودداری کرد. سال بعد، گروهی متشکل از حدود شصت مخالف ونزوئلایی و چند پیمانکار آمریکایی یک تهاجم آمفیبی ناکام را برای تصرف پایتخت و دستگیری مادورو انجام دادند که به «عملیات جیدئون» مشهور شد. این عملیات به سرعت توسط نیروهای امنیتی ونزوئلا متوقف شد.
تاریخ نشان میدهد که تغییر رژیمهای پنهانی شکستخورده معمولاً اوضاع را بدتر میکند. روابط میان بازیگر مداخلهگر و هدف آن تضعیف میشود و همانطور که تحقیقات ما نشان داده است، درگیریهای نظامی بین آنها محتملتر میگردد. در کشور هدف، چنین تلاشهایی معمولاً خشونت ایجاد میکنند، از جمله جنگ داخلی، و خطر آن که رژیم تعداد زیادی از شهروندان را بکشد افزایش مییابد.
ایالات متحده مدتهاست که مداخلههای پنهانی در سیاست داخلی دیگر کشورها انجام داده است—در افغانستان، آلبانی و آنگولا، تنها به عنوان نمونه. اما این الگو به ویژه در آمریکای لاتین مشهود بوده است، جایی که واشینگتن حداقل هجده تغییر رژیم پنهانی را در طول جنگ سرد انجام داد. در سال هزار و نهصد و پنجاه و چهار، دولت دموکراتیک گواتمالا را سرنگون کرد و رژیم نظامی را به قدرت رساند که هزاران مخالف را دستگیر کرد و بر جنگ داخلی سی و شش سالهای که تقریباً دویست هزار نفر را کشت، حکمرانی نمود. در سال هزار و نهصد و شصت و یک، ایالات متحده از تهاجم ناکام خلیج خوکها در کوبا حمایت کرد و کودتایی در جمهوری دومینیکن راه انداخت که به طور غیرعمدی منجر به ترور دیکتاتور رافائل تروخیو شد. پس از آن که پسر تروخیو به جای کودتاچیان مورد حمایت آمریکا قدرت را در دست گرفت، واشینگتن او را به تبعید فرستاد و به مداخله در انتخابات جمهوری دومینیکن—و همچنین بولیوی و گویانا—در طول دهه ۱۹۶۰ ادامه داد. همچنین از کودتاها در برزیل در سال ۱۹۶۴، بولیوی در ۱۹۷۱ و شیلی در ۱۹۷۳ حمایت کرد و در طول دهه ۱۹۸۰ شورشیان کنترا در نیکاراگوئه را تأمین مالی نمود.
با این حال، هیچیک از این عملیاتها دموکراسی باثبات و طرفدار آمریکا ایجاد نکرد. اغلب مداخلات آمریکا رژیمهای استبدادی را به قدرت رساند یا چرخههای سرکوب و خشونت را تحریک کرد. حتی زمانی که واشینگتن متحدی ضدکمونیست سرسخت، مانند آگوستو پینوشه در شیلی، پیدا کرد، روابط در نهایت به دلیل خشونت و نقض حقوق بشر رژیم، تیره شد. به طور گستردهتر، افشای عمومی نقش واشینگتن در این عملیاتهای پنهانی، ضدآمریکایی عمیق و ماندگاری را تقویت کرده است که همچنان سیاستگذاری آمریکا در منطقه را تحت تأثیر قرار میدهد. مادورو نیز مرتباً از این تاریخ یاد میکند تا فشارهای فعلی آمریکا را ادامه گذشته امپریالیستی واشینگتن نشان دهد.
معایب موفقیت
حتی اگر عملیات تغییر رژیم در ابتدا موفقیتآمیز باشد، تاریخ دوباره نشان میدهد که نتایج بلندمدت اغلب ناامیدکننده هستند. مطالعات هر یک از ما (و بسیاری دیگر) نشان دادهاند که تلاشها برای ترویج دموکراسی پس از تغییر رژیم تحمیلی خارجی به ندرت موفق میشوند – نکتهای که با مداخلات اخیر آمریکا در افغانستان، عراق و لیبی بهوضوح مشخص شده است.
تغییر رژیم اغلب به خشونتهای بیشتر منجر میشود – به عنوان مثال، احتمال وقوع جنگ داخلی در کشورهای هدف بهطور چشمگیری افزایش مییابد. حتی تغییر رژیمهایی که ناشی از پیروزیهای زمینی قاطع هستند میتوانند اشتباه پیش روند، اگر نیروهای مسلح کشور هدف پراکنده شوند و تسلیم نشوند، زیرا این نیروها میتوانند پایهای برای شورشها علیه رژیم جدید فراهم کنند، همانطور که در عراق اتفاق افتاد.
چشمانداز داخلی ونزوئلا نشان میدهد که این یک احتمال واقعی است. همانطور که تحلیلگر آمریکای لاتین، خوان دیوید روخاس، اشاره کرده است، ونزوئلا حاوی «کالیدوسکوپی از بازیگران مسلح پیچیده» است، از جمله شبهنظامیان طرفدار رژیم معروف به کوλεκتیوس و گروههای مسلح فراملی مانند ارتش آزادیبخش ملی (ELN) و بازماندگان فارک (نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا). فیلیپ گانسون، تحلیلگر مستقر در کاراکاس برای گروه بینالمللی بحران، اوایل اکتبر به گاردین گفت که ونزوئلا «کاملاً پر از گروههای مسلح مختلف است، هیچیک انگیزهای برای تسلیم شدن یا توقف اقدامات خود ندارند.» احتمال اشتباهات آمریکا و پیامدهای آن بالا است.
نیروهای مسلح به احتمال زیاد در حالی که با دشمن خارجی درگیر هستند، کودتا نمیکنند.
هر کسی که جایگزین مادورو شود با موانع قابل توجهی روبهرو خواهد شد – بهویژه اگر آمریکا او را بر سر کار آورده باشد. رهبرانی که توسط بازیگران خارجی به قدرت میرسند، بیشتر از سایر رهبران با خشونت از قدرت کنار گذاشته میشوند. در واقع، چه بهصورت آشکار و چه پنهان، تحقیقات ما نشان داده است که تقریباً نیمی از رهبران تحمیلی خارجی بعداً با زور کنار گذاشته میشوند. این رهبران اغلب بهعنوان ضعیف یا نامشروع تلقی میشوند – یا به دلیل فقدان حمایت گسترده داخلی یا اینکه بهعنوان عروسک دست یک دولت خارجی دیده میشوند – و در تثبیت قدرت مشکل دارند.
البته، ونزوئلا اپوزیسیون دموکراتیک فعالی دارد و رهبر آن، برنده اخیر جایزه نوبل ماریا کورینا ماچادو، اکثریت حمایت عمومی را به دست آورده است. در انتخابات ریاستجمهوری ژوئیه ۲۰۲۴، ادموندو گونزالس – که پس از ممنوعیت نامزدی ماچادو به عنوان کاندیدای اپوزیسیون شد – بیش از دو برابر آراء مادورو را کسب کرد، نتیجهای که دولت به سرعت سرکوب کرد.
طرفداران تغییر رژیم استدلال میکنند که این اقدام میتواند اکثریت دموکراتیک را توانمند کند و ماچادو را به قدرت برساند. اما حتی نظرسنجیهای عمومی که به نفع ماچادو است نشان میدهد که مادورو هنوز وفاداری حدود یکسوم جمعیت را حفظ کرده است. این اقلیت شامل ستونهای اصلی دستگاه سرکوب رژیم است، که موقعیتها و امتیازات آنها به بقای سیستم کنونی وابسته است. در سال ۲۰۲۳، مطالعهای توسط مؤسسه RAND هشدار داد که مداخله نظامی آمریکا در ونزوئلا «طولانی و دشوار خواهد بود و آمریکا پس از شروع مداخله بهسادگی نمیتواند از آن خارج شود.»
همه اینها به درس گستردهتری اشاره دارد: انقلابهای دموکراتیک بیشترین شانس موفقیت را زمانی دارند که بومی باشند. اگر ماچادو واقعاً از حمایت گستردهای برخوردار باشد و اپوزیسیون واقعاً اکثریت را نمایندگی کند، بهترین شانس موفقیت آنها این است که این حمایت را از درون به قدرت تبدیل کنند. همسویی جنبش آنها با نیروی نظامی خارجی ممکن است مشروعیت حرکتشان را خدشهدار کند و واکنش ملیگرایانهای ایجاد کند. افزون بر این، اکنون که اپوزیسیون به دنبال حمایت نظامی آمریکا است، سیاستگذاران آمریکایی باید محتاط باشند. اگر واقعاً تعادل سیاسی به نفع آنهاست، چرا برای سرنگونی مادورو به کمک خارجی نیاز دارند؟ پاسخ واضح است: رژیم مادورو هنوز اسلحهها را در اختیار دارد. اما اگر اپوزیسیون برای تصرف قدرت به حمایت خارجی نیاز داشته باشد، احتمالاً در حفظ آن نیز با مشکل مواجه خواهد شد.
تاریخ پر از داستانهای هشداردهنده است. کسانی که به دنبال تغییر رژیم هستند، بارها به اطلاعات جانبدارانه و فرضیات خوشبینانه درباره پیامدهای این عملیات تکیه کردهاند. برای نمونه، هنگام ارزیابی چشمانداز خود برای نصب یک رژیم عروسکی در مکزیک در دهه ۱۸۶۰، ناپلئون سوم فرانسه به مشورتهای محافظهکاران مکزیکی تبعیدی اعتماد کرد، که اطمینان دادند مردم کشورشان از حکومت یک آرشدوک اتریشی استقبال خواهند کرد – همانطور که دولت جرج دبلیو بوش به وعدههای احمد چلبی، تبعیدی برجسته عراقی، درباره موفقیت پس از سرنگونی صدام حسین اعتماد کرده بود. هر دو مداخلهگر با شورشهای قدرتمندی روبهرو شدند. مشکل اصلی این است که مداخلهگران معمولاً تنها بر سرنگونی رژیم تمرکز میکنند و کمتر به آنچه بعداً رخ خواهد داد فکر میکنند. همانطور که بنیامین فرانکلین گفته است: «اگر برنامهریزی نکنید، در حال برنامهریزی برای شکست هستید.» با نادیده گرفتن برنامهریزی، دولت ترامپ خطر تکرار فجایع عراق و لیبی را دارد.
آمریکا اول؟
سیاست تغییر رژیم ایالات متحده – صرفنظر از احتمال موفقیت آن – هر اصل سیاست خارجی را که ترامپ ادعا میکند دنبال میکند، نقض خواهد کرد. ترامپ مدتهاست علیه «جنگهای بیپایان» ایالات متحده در افغانستان و عراق سخن گفته و وعده داده «عصر جنگهای بیپایان» را به طور کلی خاتمه دهد. او بارها خود را بهعنوان صلحطلب معرفی کرده و مدعی است که در نه ماه، هشت جنگ بینالمللی را به پایان رسانده است. در ماه مه، در سخنرانی در ریاض، ترامپ به خودتعیینی منطقهای ارجاع داد و اظهار داشت:
«تولد خاورمیانه مدرن توسط مردم خود منطقه رقم خورده است… به اصطلاح “ملتسازان” کشورها را بسیار بیشتر خراب کردند تا ساختند – و مداخلهگرها در جوامع پیچیدهای که حتی خودشان آن را درک نمیکردند، دخالت میکردند.»
تلاش مهندسیشده آمریکا برای سرنگونی مادورو با این چشمانداز در تضاد خواهد بود. این اقدام میتواند ایالات متحده را درگیر یک درگیری بیپایان دیگر کند، شرکای منطقهای را در رقابت گسترده با چین برای نفوذ در منطقه بیگانه سازد و خواستههای مردم آمریکا را نادیده بگیرد.
یک نظرسنجی YouGov در سپتامبر نشان داد که ۶۲ درصد از بزرگسالان آمریکایی «به شدت یا تا حدی مخالف استفاده آمریکا از نیروی نظامی برای حمله به ونزوئلا» هستند و ۵۳ درصد بهطور مشابه «استفاده آمریکا از نیروی نظامی برای سرنگونی رئیسجمهور ونزوئلا، نیکولاس مادورو» را رد میکنند. (حمایت از استقرار نیروی دریایی آمریکا مختلط بود: ۳۶ درصد تا حدی یا به شدت موافق «ارسال ناوهای نیروی دریایی آمریکا به دریای اطراف ونزوئلا» و ۳۸ درصد تا حدی یا به شدت مخالف بودند.) نظرسنجی اوایل اکتبر نشان داد که حتی در شهرستان میامی-دید فلوریدا، که بزرگترین جمعیت مهاجر ونزوئلایی در آمریکا را دارد، بیشتر ساکنان با استفاده از نیروی نظامی آمریکا برای سرنگونی مادورو مخالفند تا موافق، ۴۲ درصد در برابر ۳۵ درصد.
تغییر رژیم همچنین اهداف اعلامشده دولت در نیمکره غربی را پیش نخواهد برد: مهار قاچاق مواد مخدر، از بین بردن کارتلها و کاهش مهاجرت غیرقانونی. برای مثال، ونزوئلا تامینکننده عمده مواد مخدر به آمریکا نیست. در واقع، ارزیابی تهدید ملی مواد مخدر ۲۰۲۴ سازمان مبارزه با مواد مخدر (DEA) اصلاً به ونزوئلا اشاره نمیکند و این سازمان تخمین میزند که تنها هشت درصد کوکائینهای مقصد آمریکا از قلمرو ونزوئلا عبور میکنند. تهدید ناشی از کارتل Tren de Aragua نیز بیش از حد بزرگنمایی شده است. یک یادداشت غیرمحرمانه از دفتر مدیر اطلاعات ملی در آوریل مشخص کرد که اندازه کوچک این گروه «به شدت بعید» است که «حجم بالایی از قاچاق انسان یا مهاجرت غیرقانونی را هماهنگ کند.» همچنین هیچ دلیلی واضح وجود ندارد که تغییر رژیم بتواند مهاجرت گسترده از ونزوئلا را متوقف یا معکوس کند. اگر چیزی باشد، بیثباتی بیشتر رژیم ممکن است تنها تعداد پناهندگان را افزایش دهد.
با این حال، برخی ممکن است استدلال کنند که تغییر رژیم با منافع استراتژیک ایالات متحده در ذخایر نفتی ونزوئلا، که بزرگترین در جهان هستند، توجیه میشود. اما مذاکرات درباره دسترسی آمریکا به این منابع در جریان بود. همانطور که نیویورک تایمز در اکتبر گزارش داد، طبق توافقی که در تابستان مورد بحث قرار گرفت، مادورو «پیشنهاد کرد تمام پروژههای نفتی و طلای موجود و آینده را برای شرکتهای آمریکایی باز کند، قراردادهای ترجیحی به کسبوکارهای آمریکایی بدهد، جریان صادرات نفت ونزوئلا از چین به آمریکا را معکوس کند و قراردادهای انرژی و معدنی کشورش با شرکتهای چینی، ایرانی و روسی را کاهش دهد.» این احتمالاً سخاوتمندانهترین بسته امتیازاتی بود که یک دولت دشمن خارجی در چند دهه اخیر به یک دولت آمریکا ارائه کرده است. و دیپلماسی زمانی که ترامپ ناگهان کنار کشید، هنوز به پایان نرسیده بود. اگر هدف دولت حفظ منافع آمریکا در منطقه است، بازگشت به میز مذاکره عاقلانهتر از ریسک کردن آشوبی است که تغییر رژیم به بار میآورد.
ترجمه اسفندیار خدائی






















