یوتیوب نه ابزار شایعهسازی است، نه سازماندهی تظاهرات؛ چون اینجا نمیشود محتوای دیگران را بازنشر کرد، بلکه باید خود تولیدکننده محتوا باشید. یوتیوب بزرگترین دانشگاه تولید محتوای اصیل در جهان است. امروز بدون استفاده از ویدئوهای باکیفیت و علمی یوتیوب، هیچ اختراع یا مقالهای ممکن نیست.
🌿 اخیراً یوتیوب در دانشگاههای تهران، شهید بهشتی و علامه برای دانشجویان و استادان رفع فیلتر شد و امیدواریم به زودی در دسترس عموم قرار گیرد. یوتیوب بزرگترین دانشگاه جهانی و مطمئنترین راه ارتباطی نخبگان خلاق تولیدکننده محتوای علمی عمیق است و رفع فیلتر آن از نان شب هم واجبتر است. بدون یوتیوب تولید محتوای باکیفیت و طولانی و انتشار آن در عرصه جهانی ممکن نیست. فیلتر کردن یوتیوب یعنی زنجیر کردن خلاقیت جوانان ایرانی در عصر هوش مصنوعی. یوتیوب خط مقدم جنگ نرم است و فیلتر کردن آن یعنی جنگ با آینده و مبارزه با علم.
یوتیوب یک برنامه رایگان برای دسترسی به آموزندهترین و مفیدترین محتواهای جهان برای حل مشکلات روزمره مردم است. در این پلتفرم همه کاربران میتوانند ویدئوهای آموزشی طولانی و با کیفیت بالا را دانلود و تماشا کنند و یا محتوای تولید شده خود را منتشر کنند.
در حالیکه پلتفرمهایی مثل تلگرام، اینستاگرام و واتساپ برای پیامرسانی، محتوای کوتاه، و یا سرگرمی مناسبند. در یوتیوب هزاران ساعت محتواهای آموزشی تخصصی رایگان، باکیفیت و با دستهبندی مناسب در زمینههای مختلف با هم رقابت میکنند.
شما معمولاً وقتی سراغ یوتیوب میروید که سوال یا مشکلی مهمی دارید یا میخواهید چیز جدیدی یاد بگیرید. وقتی که یخچال، ماشین لباسشویی، کولر و یا اتومبیل شما با مشکلی مواجه میشود، احتمالاً اولین کاری که میکنید در گوگل جستجو میکنید و گوگل هم غالباً اولین جایی که به شما پیشنهاد میدهد، ویدئوهای یوتیوب است که توسط متخصصان و فنیکاران تهیه شدهاند. لکن در ایران شما ناچار باید یک یا چند فیلترشکن اسرائیلی یا آمریکایی خوب و قابل اعتماد! روی گوشی نصب کنید و ناخواسته کنترل گوشی و امنیت سایبری خود را به آنها بسپارید.
وقتی که در استفاده از یکی از برنامههای گوشی به مشکل برمیخورید، مثلا میخواهید یک کلیپ بسازید و یا کیفیت صدا یا تصویر گوشی خود را تنظیم کنید و در گوگل برای حل مشکل جستجو میکنید، باز هم گوگل شما را به ویدئوهای یوتیوب ارجاع میدهد. و باز هم مانع فیلتر و فیلترشکن.
امروز دیگر در دنیا آموزش مدارس محدود به تابلو و گچ و ماژیک نیست. معلمان و دانشآموزان برای یادگیری زبان، ریاضی، فیزیک، تاریخ، شیمی و جغرافیا از ویدئوهای باکیفیت یوتیوب استفاده میکنند، بلکه خود ویدئو میسازند و در این پلتفرم رایگان کسب درآمد هم میکنند. اما معلمان و دانشآموزان ایرانی از این فرصت محروم هستند.
دانشآموزان ایرانی برای استفاده از بهترین ویدئوهای درسی یوتیوب و برای دسترسی به راهنمایی ویدئوهای شرکت در بازیهای پیشرفته تعاملی باید چندین فیلترشکن رایگان خارحی را در گوشی خود نصب میکنند. اما آنها نمیدانند که هیچ چیز رایگانی وجود ندارد و هیچکس برای رضای خدا فیلترشکن رایگان تولید نمیکند.
ویدیوهای یوتیوب بهترین منابع برای دانشجویان جهت حل مسائل علمی و اجرای پروژههای فنی و پژوهشهای تخصصی برای پایاننامهها، رسالهها و تهیه مقالات و تولید ایدهها و انتشار تجربیات و یافتههای پژوهشی هستند.
اسفندیار خدایی
یوتیوب بستری برای نمایش توانمندیهای فرهنگی، اقتصادی و علمی ایرانیان در سطح جهان فراهم میکند. نقطه قوت ایران نسبت به کشورهای منطقه، نیروی انسانی فرهیخته و فوقالعاده این کشور است. به جای ترس از مردم و فرار از جهان، بهتر آن است که شجاعانه با رفع فیلتر یوتیوب و با تشویق حضور فعال ایرانیان در تولید محتوا و انتشار در این پلتفرم جهانی، از جایگاه شایسته کشورمان دفاع کنیم. جمعیت خلاق و نیروی انسانی کارآمد ایرانی میتواند با تولید محتوا و استفاده از بستر پلتفرمهایی مثل یوتیوب با دنیا تعامل کند، به درآمدزایی ارزی برسد، تحریمهای ظالمانه را خنثی کند؛ تا آنجا که دنیا نیازمند و خواهان ما باشد و تصویر بهتری از ایران به جهانیان ارائه دهیم تا ما را نه به عنوان مزاحم و مانع و مصرفکننده، بلکه به عنوان یک منبع اصیل فرهنگ و هنر و ادبیات و صنعت و معماری و گردشگری و نوآوری و اخلاق نگاه کنند.
چگونه ممکن است در عصر هوش مصنوعی، جوان ایرانی بدون دسترسی به بزرگترین پلتفرم تولید محتوای علمی و آموزشی جهان، در عرصههای مختلف رقابت کند، وقتی که دست و پای او را با فیلتر و فیلترشکن بستهایم؟ درخشش ایران و ایرانیان در عصر هوش مصنوعی مستلزم دسترسی آزاد به منابع آموزشی جهانی...👇 لینک متن کامل در روزنامه شرق👉
دانشآموزان همانند پزشکان، نظامیان، معلمان و کارگران، حقوق و مطالباتی دارند اما بچهها صنف خاصی ندارند و بدون کمک بزرگترها نمیتوانند از حقوق خود دفاع کنند. همچنانکه مشکلات صنف پزشکان، معلمان و نظامیان با شعار مرگ بر آمریکا، حل نمی شود، در روز دانشآموز نیز باید به مسائل این صنف توجه شود نه آنکه مسائل و حقوق آنها در حاشیه شعارها گم شود. بهترین خدمت به آمریکا و استکبار جهانی، فراموش کردن صنف دانشآموز و اتلاف این بهترین سرمایهها و ارزشمندترین گنجهاست. 1. روز مرگ آمریکا روزی است که دانشآموزان ما صبحانه میخورند و بدون دغدغه و نگرانی و با شوق و ذوق به سمت مدرسه و معلم و کتاب میروند و با کولهباری از معرفت و تربیت به خانه برمیگردند.
2. روزی که معلمان بدون دغدغه کرایه خانه و نگرانی خرجی خانواده، با ظاهری آراسته و با طرح و برنامه به کلاس درس بروند روز مرگ آمریکاست.
3. روزی که مردم مدرسه را همانند خانه بدانند و مادران بچههای کلاس 103 پردهای برای پنجره کلاس فرزندانشان نصب میکنند تا جلوی آفتاب نسوزند روز مرگ آمریکاست.
4. روزی که مشکل بینایی دانشآموز محمد گودرزی با یک عینک رفع میشود تا او کلمات کتاب و نوشتههای تابلو کلاس را بخواند و بفهمد در جهان چه خبر است، روز مرگ آمریکاست.
5. روزی که دختران و پسران این مرز و بوم بدون دغدغه گزینش و نگرانی آینده شغلی، در کلاس درس آزادانه نظرات خود را مطرح کنند و سوالات دینی و سیاسی بپرسند و معلمان بدون ترس و ریا پاسخ دهند، روز مرگ آمریکاست.
6. روزی که پدری به موقع به خانه میآید و بدون نگرانی بابت خرجی این ماه، کتاب مورد علاقه خود و دخترش را میخرد و کنار هم آن کتاب را میخوانند، روز مرگ آمریکاست.
7. اما روزی که معلمان و دانشآموزان در کلاس مجازی بخاطر قطع شدنهای مکرر برنامه شاد درمانده و عصبیاند، و بناچار بدنبال فیلترشکن برای ورود به تلگرام میروند، روز خوب آمریکاست.
8. روزی که هوا گرم است و تنها کولر مدرسه جلوی اتاق مدیر ارزشی و انقلابی است و بچهها در کلاس ریاضی عرق میریزند و شهامت اعتراض را هم نیاموختهاند، قطعاً روز مرگ آمریکا نیست.
9. روزی که معلم ناچار شود برای تامین خرجی خانواده اش به دنبال شغل دوم بگردد و مسافرکشی کند و ماشین خود را سرویس مدرسه کند و از شاگرد خود پول بگیرد، روز پیروزی ما نیست.
10. اما روزی که رئیس جمهور ما آمریکای درونش را سرکوب میکند و وزیر آموزش و پرورش را نه بر مبنای آرمانهای ایدئولوژی جناحی، بلکه به هدف رفع مشکلات دانشآموزان و معلمان انتخاب می کند، روز مرگ شیطان بزرگ آمریکاست.
11. روزی که مدیران مدارس بر اساس عملکرد واقعی خود قضاوت شوند نه بر اساس چاپلوسی و میزان ریش و ریا و....، روز مرگ آمریکاست.
12. روزی که شور و نشاط بر مدرسه حاکم شود و تیم فوتبال معلمان در مسابقه با تیم منتخب دانشآموزان دبیرستان، شکست میخورد، روز مرگ آمریکاست😁
13. روزی که مسئولان جمهوری اسلامی بجای اولویتهای ایدئولوژیک برای نابودسازی فلان کشور، آموزش و پرورش و تربیت نسل جوان را اولویت قرار دهند و گنجهای واقعی درون کشور را ببینند، روز مرگ آمریکاست.
🌿 در سیزده آبان، رسالت مرگ آمریکا را بر گرده ضعیف و نحیف دانشآموزان میگذاریم و آنها را با مشکلاتشان تنها رها میکنیم. روز دانشآموز، نه با شعار، بلکه با عمل و تلاش و برنامه به روز مرگ استکبار تبدیل خواهد شد.
الکساندر ب. داونز استاد علوم سیاسی و امور بینالملل در دانشگاه جورج واشنگتن است و نویسنده کتاب موفقیت فاجعهبار تغییر رژیم
لیندزی آ. اورورک استاد علوم سیاسی در کالج بوستون و پژوهشگر غیرمقیم در مؤسسه کوئینسی برای سیاستگذاری مسئولانه است و نویسنده کتاب تغییررژیم مخفی، جنگ سر آمریکا
آنچه از اوایل سپتامبر با یک سری حملات هوایی آمریکا به قایقها در کارائیب آغاز شد—که مقامات آمریکایی ادعا کردند برای قاچاق مواد مخدر از ونزوئلا استفاده میشد—اکنون به نظر میرسد که به کمپینی برای سرنگونی دیکتاتور ونزوئلا، نیکولاس مادورو، تبدیل شده است. طی دو ماه گذشته، دولت دونالد ترامپ ۱۰ هزار نیروی آمریکایی را به منطقه اعزام کرده، حداقل هشت کشتی سطحی نیروی دریایی و یک زیردریایی را در سواحل شمالی آمریکای جنوبی مستقر کرده، بمبافکنهای B-۵۲ و B-۱ را به پرواز در نزدیکی خط ساحلی ونزوئلا فرستاده و دستور داده گروه ضربتی ناو هواپیمابر جرالد ر. فورد—که نیروی دریایی آمریکا آن را «توانمندترین، قابل انعطافترین و مرگبارترین سکوی رزمی جهان» مینامد—به منطقه مسئولیت فرماندهی جنوبی آمریکا منتقل شود.
این اقدامات نشاندهنده تغییر گسترده اخیر در سیاست دولت نسبت به ونزوئلاست. طبق گزارش چندین رسانه بزرگ، ماهها پس از آغاز به کار ترامپ در ژانویه، بحثهای داخلی میان طرفداران دیرینه تغییر رژیم—به رهبری وزیر امور خارجه مارکو روبیو—و مقامات طرفدار حل و فصل مذاکرهای با کاراکاس، از جمله فرستاده ویژه رئیسجمهور ریچارد گرنل، در جریان بود. در نیمه اول سال ۲۰۲۵، مذاکرهکنندگان دست بالا را داشتند: گرنل با مادورو دیدار کرد و توافقهایی برای باز کردن بخشهای نفت و معدن گسترده ونزوئلا به روی شرکتهای آمریکایی در ازای اصلاحات اقتصادی و آزادی زندانیان سیاسی انجام داد. اما تا اواسط ژوئیه، روبیو ابتکار عمل را باز پس گرفت و با بازتعریف منافع، تغییر رژیم را دیگر صرفاً ترویج دموکراسی ندانست و آن را مسئلهای امنیت ملی معرفی کرد. او رهبر ونزوئلا را به عنوان سرکرده قاچاق مواد مخدر و عامل بحران مواد مخدر و مهاجرت غیرقانونی آمریکا معرفی کرد و او را به گروه ترن ده آراگوا مرتبط دانست و مدعی شد که ونزوئلا اکنون «توسط یک سازمان قاچاق مواد مخدر اداره میشود که خود را به عنوان یک دولت ملی توانمند کرده است».
این روایت به نظر میرسد ترامپ را قانع کرده باشد. در ژوئیه، رئیسجمهور دستور داد پنتاگون از نیروی نظامی علیه برخی کارتلهای مواد مخدر در منطقه، از جمله ترن ده آراگوا و کارتل دِ لوس سولس، که گفته میشود مادورو و نزدیکانش رهبری آن را بر عهده دارند، استفاده کند. دو هفته بعد، جایزه برای سر مادورو از ۲۵ میلیون به ۵۰ میلیون دلار افزایش یافت. در ۱۵ اکتبر، ترامپ به خبرنگاران گفت که به سیا اجازه عملیات مخفی در ونزوئلا داده است. وقتی از او درباره گام بعدی پرسیده شد، گفت: «ما اکنون حتماً به زمین نگاه میکنیم، چون دریا را کاملاً تحت کنترل داریم.» طبق گزارش نیویورک تایمز، «مقامات آمریکایی بهصورت خصوصی روشن کردهاند که هدف نهایی، برکناری مادورو از قدرت است.»
اما چه به صورت مخفی و چه علنی، هر تلاش برای تغییر رژیم در ونزوئلا با چالشهای بزرگی مواجه خواهد شد. روشهای مخفی بسیار کمتر موفق هستند و تهدید به زور یا حملات هوایی به احتمال زیاد مادورو را مجبور به فرار نخواهد کرد. و حتی اگر واشنگتن موفق به سرنگونی مادورو شود، بازی بلندمدت تغییر رژیم همچنان پرخطر خواهد بود. تاریخ نشان میدهد پیامد چنین عملیاتهایی اغلب پر هرج و مرج و خشونتآمیز است.
اگر در ابتدا موفق نشدید؟
دولت ترامپ چند گزینه مخفی برای تغییر رژیم در ونزوئلا دارد. اما با اعلام این برنامهها بهطور مؤثر پیشاپیش، مزیت اصلی اقدام مخفی را از دست داده است: کاهش هزینههای سیاسی و نظامی با حفظ انکارپذیری محتمل. عمومی کردن این موضوع، واشنگتن را در برابر تمام پیامدهای عملیات مسئول میکند و توانایی کنترل رویدادها در صورت شکست را کاهش میدهد. در عمل، این باعث اتخاذ اقدامات نیمهکارهای میشود که بیش از حد آشکار و برای انکار قابل قبول نیستند و در عین حال برای نتیجهگیری قاطع کافی نیستند.
حتی اگر ترامپ راز این اقدامات را حفظ کرده بود، تاریخ مداخلات مخفی آمریکا امید چندانی ارائه نمیکند. واشنگتن میتوانست از مخالفان مسلح محلی حمایت پنهانی کند، مادورو را ترور کند یا کودتا علیه رژیم او تحریک کند. اما هر تاکتیک سابقه موفقیت کمی دارد. مطالعهای در ۲۰۱۸ توسط اورورک، ۶۴ تلاش تغییر رژیم مخفی حمایتشده توسط آمریکا در طول جنگ سرد را بررسی کرده و نشان داد تنها در حدود ده درصد موارد، حمایت از مخالفان خارجی به سرنگونی رژیم منجر شد. تلاشهای ترور نیز بهتر عمل نکردهاند. تلاشهای مخفیانه آمریکا برای قتل رهبران خارجی—مشهورترین نمونه رهبر کوبا، فیدل کاسترو—بارها شکست خورد، اگرچه برخی رهبران مانند گو دین دیِم ویتنام جنوبی در ۱۹۶۳ طی کودتای مورد حمایت آمریکا کشته شدند. تحریک کودتا مؤثرتر بوده اما حتی آن هم به ثبات بلندمدت منجر نشده است و مادورو بهطور کامل نیروهای مسلح ونزوئلا را مقاومسازی کرده است، بنابراین این گزینه کمتر عملی است.
آمریکا هرگز نتوانسته رهبر خارجی را تنها با قدرت هوایی سرنگون کند.
برخی از این تاکتیکها حتی پیشتر در ونزوئلا آزمایش و شکست خوردهاند. در ۲۰۱۹، آمریکا رهبر مخالف، خوان گوایدو، را به عنوان رئیسجمهور موقت ونزوئلا به رسمیت شناخت و از قیام مردمی علیه مادورو حمایت کرد، اما تلاش شکست خورد وقتی ارتش مادورو از تغییر سمت خودداری کرد. سال بعد، حدود ۶۰ مخالف ونزوئلایی و چند پیمانکار آمریکایی تهاجمی آمفیبی به پایتخت برای دستگیری مادورو انجام دادند («عملیات جیدئون») که به سرعت توسط نیروهای امنیتی ونزوئلا متوقف شد.
تاریخ نشان میدهد تغییر رژیم مخفی شکستخورده معمولاً وضعیت را بدتر میکند. روابط میان بازیگر مداخلهکننده و هدف بدتر شده و احتمال درگیری نظامی افزایش مییابد. در کشور هدف، چنین تلاشهایی خشونت و احتمال جنگ داخلی را افزایش میدهد و خطر کشتار جمعی توسط رژیم را بالا میبرد.
ایالات متحده مدتهاست در سیاست داخلی کشورهای دیگر دخالت مخفی داشته—در افغانستان، آلبانی، و آنگولا، به عنوان نمونه—اما این الگو در آمریکای لاتین برجسته بود، جایی که واشنگتن حداقل ۱۸ تلاش تغییر رژیم مخفی در طول جنگ سرد انجام داد. در ۱۹۵۴، دولت منتخب گواتمالا سرنگون شد و رژیم نظامی جایگزین شد که هزاران مخالف را زندانی و حدود ۲۰۰ هزار نفر طی ۳۶ سال جنگ داخلی کشته شدند. در ۱۹۶۱، آمریکا از حمله ناکام خلیج خوکها حمایت کرد و کودتایی در جمهوری دومینیکن که به قتل دیکتاتور رافائل تروخیو منجر شد، انجام داد. پس از آن، پسر تروخیو قدرت را به دست گرفت و آمریکا او را به تبعید فرستاد و همچنان در انتخابات دومینیکن، بولیوی و گویان مداخله کرد. همچنین کودتاهایی در برزیل (۱۹۶۴)، بولیوی (۱۹۷۱) و شیلی (۱۹۷۳) حمایت کرد و در دهه ۱۹۸۰، از شورشیان کونترا در نیکاراگوئه حمایت مالی نمود.
هیچ یک از این عملیاتها دموکراسی پایدار و طرفدار آمریکا ایجاد نکرد. اغلب مداخلات آمریکا رژیمهای اقتدارگرا نصب کرد یا چرخههای سرکوب و خشونت را تحریک نمود. حتی متحدان ضدکمونیست، مانند آگوستو پینوشه در شیلی، نهایتاً به دلیل خشونت و نقض حقوق بشر رابطه با آمریکا را از دست دادند. آشکار شدن نقش واشنگتن در این عملیاتها، ضدآمریکایی عمیق و ماندگار ایجاد کرد که سیاستگذاری آمریکا در منطقه را همچنان تحت تأثیر قرار میدهد. مادورو نیز مرتباً از این تاریخ برای توصیف فشار فعلی آمریکا به عنوان ادامه امپریالیسم واشنگتن استفاده میکند.
موشکافی
از گزینههای علنی برای تغییر رژیم، آمریکا میتواند مادورو را با تهدید به زور وادار به ترک قدرت کند. این روش گاهی کار کرده، اما تنها علیه کشورهای کوچک که با قدرتهای بزرگ مواجه هستند و قادر به غلبه در حمله زمینی هستند. به عنوان مثال، در ۱۹۴۰، جوزف استالین با تهدید به تهاجم رهبران استونی، لتونی و لیتوانی را برکنار کرد. آمریکا نیز تنها علیه اهداف تقریباً بیدفاع مانند نیکاراگوئه ۱۹۰۹–۱۰ از تهدید زور استفاده کرده است. تهدیدهای نظامی اخیر آمریکا علیه صدام حسین و معمر قذافی موفق به مجبور کردن آنها به استعفا نشده است.
ابزار دوم، قدرت هوایی است، اما اجرای آن دشوار است. حملات هوایی فرضی میتوانند با کشتن رهبران، قطع فرماندهی ارتش یا تحریک کودتا یا قیام مردمی، تغییر رژیم ایجاد کنند. آمریکا هرگز نتوانسته رهبر خارجی را تنها با قدرت هوایی سرنگون کند. حتی با توسعه تسلیحات دقیق، رهگیری و حمله به سران دولت دشوار است و فناوریهای ارتباطی رهبران را از ارتش جدا کردن دشوار کرده است. ارتشها احتمالاً هنگام مبارزه با دشمن خارجی کودتا نمیکنند و مردم نیز در شرایط بمباران نمیتوانند علیه رژیم خود قیام کنند. این چالشها همچنین آرزوی اسرائیل برای تغییر رژیم در ایران را در عملیات اخیر هوایی ناکام گذاشت.
در نهایت، آمریکا میتواند به ونزوئلا حمله زمینی کند. اما نیروهای فعلی کافی نیستند. مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی در اوایل اکتبر تخمین زد برای تهاجم زمینی حداقل ۵۰ هزار سرباز نیاز است. ترامپ میتواند چنین نیرویی جمع کند، اما حمله بزرگ نقض آشکار مخالفت او با اعزام نیروهای آمریکایی به ماجراجوییهای خارجی است و ممکن است پایه حمایتی او را تضعیف کند. بیشتر تحلیلگران احتمال تهاجم را کم میدانند و انتظار دارند کمپینی با رویکرد «دکمه را فشار دهید و انفجارها را ببینید» برگزار شود. همچنین آمریکا نمیتوانست عراق را—کشوری نصف اندازه ونزوئلا—با بیش از سه برابر نیروهای فعلی در ۲۰۰۳ کنترل کند.
مقایسه با تهاجمات گذشته آمریکا در کارائیب مانند گرانادا ۱۹۸۳ یا پاناما ۱۹۸۹ گمراهکننده است. گرانادا جزیره کوچکی با جمعیت حدود ۹۰ هزار نفر بود. پاناما بهتر است، اما ونزوئلا بیش از دوازده برابر بزرگتر و جمعیتی حدود ده برابر پاناما دارد. ونزوئلا کشوری وسیع، کوهستانی با چند مرکز شهری، جنگلهای صعبالعبور و مرزهای نفوذپذیر است که شورشیان میتوانند از آن بهرهبرداری کنند. ارتش آمریکا در شرایط مشابه در ویتنام و افغانستان موفق نبوده است.
معایب موفقیت
حتی اگر تغییر رژیم در ابتدا موفق باشد، تاریخ نشان میدهد نتایج بلندمدت اغلب ناامیدکننده است. مطالعات نشان دادهاند ترویج دموکراسی پس از تغییر رژیم خارجی به ندرت موفق است—مانند مداخلات اخیر آمریکا در افغانستان، عراق و لیبی.
تغییر رژیم اغلب خشونت بیشتری ایجاد میکند و احتمال جنگ داخلی را افزایش میدهد. حتی تغییر رژیم با پیروزی زمینی اگر ارتش کشور هدف پراکنده شود، میتواند علیه دولت جدید شورش ایجاد کند، همانند عراق.
درون کشور ونزوئلا وضعیت مشابه است. به گفته تحلیلگر آمریکای لاتین خوان دیوید روخاس، ونزوئلا «پر از بازیگران مسلح پیچیده» است، از جمله شبهنظامیان طرفدار رژیم (کوکتیواس) و گروههای مسلح فراملی مانند ارتش آزادیبخش ملی (ELN) و بقایای فارک. فیلیپ گانسن، تحلیلگر گروه بحران بینالمللی در کاراکاس، به گاردین گفت: «ونزوئلا کاملاً پر از گروههای مسلح مختلف است، هیچکدام انگیزهای برای تسلیم شدن یا توقف اقداماتشان ندارند.» احتمال اشتباه و پیامدهای آن برای آمریکا بسیار بالاست.
ارتشها هنگام مبارزه با دشمن خارجی به احتمال زیاد کودتا نمیکنند.
هر جانشینی برای مادورو با موانع زیادی مواجه خواهد شد—به ویژه اگر توسط آمریکا منصوب شود. رهبران منصوبشده توسط خارجیها بیشتر از دیگر رهبران با خشونت برکنار میشوند. حتی اگر اپوزیسیون دموکراتیک قدرتمند باشد و رهبر آن، ماریا کورینا ماچادو، اکثریت حمایت عمومی را داشته باشد، مادورو هنوز وفاداری حدود یکسوم جمعیت را دارد، شامل ستونهای اصلی ابزار سرکوب رژیم. مطالعهای در ۲۰۲۳ توسط مؤسسه رَند هشدار داد که مداخله نظامی آمریکا در ونزوئلا «طولانی و دشوار برای خروج» خواهد بود.
درس بزرگتر: انقلابهای دموکراتیک زمانی موفق هستند که بومی باشند. حمایت خارجی ممکن است مشروعیت اپوزیسیون را تضعیف و واکنش ملیگرایانه ایجاد کند. اگر اپوزیسیون اکنون به حمایت نظامی آمریکا نیاز دارد، احتمالاً در حفظ قدرت نیز با مشکل مواجه خواهد شد.
تاریخ پر از درسهای هشداردهنده است. مداخلهکنندگان بارها به اطلاعات جانبدارانه و فرضیات خوشبینانه در مورد پیامدها اعتماد کردهاند. ناپلئون سوم در ۱۸۶۰ میلادی به مشاوره محافظهکاران مکزیکی تبعیدی اعتماد کرد و جورج دبلیو بوش به اطمینانهای احمد چلبی، تبعیدی برجسته عراقی اعتماد کرد—هر دو با شورشهای قوی مواجه شدند. مشکل اصلی تمرکز کوتاهمدت بر سرنگونی رژیم است بدون توجه به آینده. همانطور که بنجامین فرانکلین گفت: «اگر برنامهریزی نکنید، در حال برنامهریزی برای شکست هستید.»
آمریکا اول؟
سیاست تغییر رژیم آمریکا—صرف نظر از شانس موفقیت—با اصولی که ترامپ ادعا میکند، در تضاد است. ترامپ بارها علیه «جنگهای همیشگی» در افغانستان و عراق موضع گرفته و قول پایان «عصر جنگهای بیپایان» را داده است. تلاش برای برکناری مادورو این دیدگاه را نقض میکند، آمریکا را وارد درگیری طولانی میکند، شرکای منطقهای را در رقابت با چین بیگانه میکند و مخالفت عمومی را برمیانگیزد. نظرسنجی YouGov در سپتامبر نشان داد ۶۲ درصد بزرگسالان آمریکا با استفاده از نیروی نظامی علیه ونزوئلا مخالف هستند و ۵۳ درصد با سرنگونی مادورو مخالفاند. حتی در میامی، محل بزرگترین دیاسپورای ونزوئلا، مخالفان استفاده نظامی از آمریکا بیشتر از موافقان بودند، ۴۲ درصد در برابر ۳۵ درصد.
تغییر رژیم همچنین اهداف اعلامشده آمریکا در نیمکره غربی—مهار قاچاق مواد مخدر، از بین بردن کارتلها، کاهش مهاجرت غیرقانونی—را پیش نمیبرد. ونزوئلا تامینکننده اصلی مواد مخدر آمریکا نیست. گزارش ۲۰۲۴ اداره مبارزه با مواد مخدر آمریکا (DEA) ونزوئلا را ذکر نکرده و تنها ۸ درصد کوکائین به مقصد آمریکا از ونزوئلا عبور میکند.
اگر در ابتدا موفق نشدید؟
دولت ترامپ چند گزینه پنهانی برای ایجاد تغییر رژیم در ونزوئلا در اختیار دارد. اما با این که عملاً چنین برنامههایی را از پیش اعلام کرده است، مزیت اصلی اقدامات پنهانی را از دست داده است: کاهش هزینههای سیاسی و نظامی عملیات با حفظ انکارپذیری احتمالی. علنی شدن برنامهها، واشینگتن را به طور کامل مسئول نتایج مأموریت میکند و توانایی آن برای کنترل اوضاع در زمین را کاهش میدهد اگر امور به شکل پیشبینی نشده پیش برود. در عمل، این وضعیت مجموعهای از اقدامات نیمهکاره ایجاد میکند، که هم بیش از حد علنی است تا بتوان آن را انکار کرد و هم بیش از حد محدود است تا بتواند تعیینکننده باشد.
اما حتی اگر ترامپ توانسته بود مخفیکاری را حفظ کند، سابقه تاریخ مداخلههای پنهانی ایالات متحده دلیلی اندک برای خوشبینی ارائه میدهد. واشینگتن میتوانست حمایت محرمانهای از مخالفان مسلح محلی ارائه کند، تلاش به ترور مادورو انجام دهد یا کودتایی علیه رژیم او تحریک کند. با این حال، هر تاکتیک سابقه ضعیفی دارد. مطالعهای در سال دوهزار و هجده توسط یکی از ما (اُرورک) که ۶۴ تلاش پنهانی ایالات متحده برای تغییر رژیم در دوران جنگ سرد را بررسی کرد، نشان داد که تلاشها برای حمایت از مخالفان خارجی تنها در حدود ده درصد موارد موفق به سرنگونی رژیم هدف شدند. تلاشهای ترور نیز موفقیتی نداشتند. تلاشهای عمدی واشینگتن برای ترور مخفی رهبران خارجی—به ویژه رهبر کوبا، فیدل کاسترو—بارها شکست خورد، اگرچه برخی رهبران مانند نگو دین دیِم در ویتنام جنوبی در سال هزار و نهصد و شصت و سه، در جریان کودتای مورد حمایت آمریکا بدون تأیید واشینگتن کشته شدند. برانگیختن کودتا مؤثرتر بوده است در به قدرت رساندن نیروهای مورد حمایت آمریکا، از جمله در ایران در سال هزار و نهصد و پنجاه و سه و گواتمالا در سال هزار و نهصد و پنجاه و چهار. اما هیچیک از این نتایج به ثبات بلندمدت منجر نشد. و مادورو به اندازهای ارتش ونزوئلا را کودتا-محافظت کرده است که این گزینه کمتر قابل تحقق به نظر میرسد.
ایالات متحده هرگز نتوانسته است رهبر خارجی را تنها از طریق نیروی هوایی سرنگون کند.
برخی از این تاکتیکها حتی پیشتر در ونزوئلا آزمایش شدهاند و شکست خوردهاند. در سال دوهزار و نوزده، ایالات متحده رهبر اپوزیسیون، خوان گوایدو، را به عنوان رئیسجمهور موقت ونزوئلا به رسمیت شناخت و از قیام مردمی علیه رژیم مادورو حمایت کرد. اما تلاش با شکست مواجه شد زمانی که ارتش مادورو از تغییر جهت دادن سربازان خود خودداری کرد. سال بعد، گروهی متشکل از حدود شصت مخالف ونزوئلایی و چند پیمانکار آمریکایی یک تهاجم آمفیبی ناکام را برای تصرف پایتخت و دستگیری مادورو انجام دادند که به «عملیات جیدئون» مشهور شد. این عملیات به سرعت توسط نیروهای امنیتی ونزوئلا متوقف شد.
تاریخ نشان میدهد که تغییر رژیمهای پنهانی شکستخورده معمولاً اوضاع را بدتر میکند. روابط میان بازیگر مداخلهگر و هدف آن تضعیف میشود و همانطور که تحقیقات ما نشان داده است، درگیریهای نظامی بین آنها محتملتر میگردد. در کشور هدف، چنین تلاشهایی معمولاً خشونت ایجاد میکنند، از جمله جنگ داخلی، و خطر آن که رژیم تعداد زیادی از شهروندان را بکشد افزایش مییابد.
ایالات متحده مدتهاست که مداخلههای پنهانی در سیاست داخلی دیگر کشورها انجام داده است—در افغانستان، آلبانی و آنگولا، تنها به عنوان نمونه. اما این الگو به ویژه در آمریکای لاتین مشهود بوده است، جایی که واشینگتن حداقل هجده تغییر رژیم پنهانی را در طول جنگ سرد انجام داد. در سال هزار و نهصد و پنجاه و چهار، دولت دموکراتیک گواتمالا را سرنگون کرد و رژیم نظامی را به قدرت رساند که هزاران مخالف را دستگیر کرد و بر جنگ داخلی سی و شش سالهای که تقریباً دویست هزار نفر را کشت، حکمرانی نمود. در سال هزار و نهصد و شصت و یک، ایالات متحده از تهاجم ناکام خلیج خوکها در کوبا حمایت کرد و کودتایی در جمهوری دومینیکن راه انداخت که به طور غیرعمدی منجر به ترور دیکتاتور رافائل تروخیو شد. پس از آن که پسر تروخیو به جای کودتاچیان مورد حمایت آمریکا قدرت را در دست گرفت، واشینگتن او را به تبعید فرستاد و به مداخله در انتخابات جمهوری دومینیکن—و همچنین بولیوی و گویانا—در طول دهه ۱۹۶۰ ادامه داد. همچنین از کودتاها در برزیل در سال ۱۹۶۴، بولیوی در ۱۹۷۱ و شیلی در ۱۹۷۳ حمایت کرد و در طول دهه ۱۹۸۰ شورشیان کنترا در نیکاراگوئه را تأمین مالی نمود.
با این حال، هیچیک از این عملیاتها دموکراسی باثبات و طرفدار آمریکا ایجاد نکرد. اغلب مداخلات آمریکا رژیمهای استبدادی را به قدرت رساند یا چرخههای سرکوب و خشونت را تحریک کرد. حتی زمانی که واشینگتن متحدی ضدکمونیست سرسخت، مانند آگوستو پینوشه در شیلی، پیدا کرد، روابط در نهایت به دلیل خشونت و نقض حقوق بشر رژیم، تیره شد. به طور گستردهتر، افشای عمومی نقش واشینگتن در این عملیاتهای پنهانی، ضدآمریکایی عمیق و ماندگاری را تقویت کرده است که همچنان سیاستگذاری آمریکا در منطقه را تحت تأثیر قرار میدهد. مادورو نیز مرتباً از این تاریخ یاد میکند تا فشارهای فعلی آمریکا را ادامه گذشته امپریالیستی واشینگتن نشان دهد.
معایب موفقیت
حتی اگر عملیات تغییر رژیم در ابتدا موفقیتآمیز باشد، تاریخ دوباره نشان میدهد که نتایج بلندمدت اغلب ناامیدکننده هستند. مطالعات هر یک از ما (و بسیاری دیگر) نشان دادهاند که تلاشها برای ترویج دموکراسی پس از تغییر رژیم تحمیلی خارجی به ندرت موفق میشوند – نکتهای که با مداخلات اخیر آمریکا در افغانستان، عراق و لیبی بهوضوح مشخص شده است.
تغییر رژیم اغلب به خشونتهای بیشتر منجر میشود – به عنوان مثال، احتمال وقوع جنگ داخلی در کشورهای هدف بهطور چشمگیری افزایش مییابد. حتی تغییر رژیمهایی که ناشی از پیروزیهای زمینی قاطع هستند میتوانند اشتباه پیش روند، اگر نیروهای مسلح کشور هدف پراکنده شوند و تسلیم نشوند، زیرا این نیروها میتوانند پایهای برای شورشها علیه رژیم جدید فراهم کنند، همانطور که در عراق اتفاق افتاد.
چشمانداز داخلی ونزوئلا نشان میدهد که این یک احتمال واقعی است. همانطور که تحلیلگر آمریکای لاتین، خوان دیوید روخاس، اشاره کرده است، ونزوئلا حاوی «کالیدوسکوپی از بازیگران مسلح پیچیده» است، از جمله شبهنظامیان طرفدار رژیم معروف به کوλεκتیوس و گروههای مسلح فراملی مانند ارتش آزادیبخش ملی (ELN) و بازماندگان فارک (نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا). فیلیپ گانسون، تحلیلگر مستقر در کاراکاس برای گروه بینالمللی بحران، اوایل اکتبر به گاردین گفت که ونزوئلا «کاملاً پر از گروههای مسلح مختلف است، هیچیک انگیزهای برای تسلیم شدن یا توقف اقدامات خود ندارند.» احتمال اشتباهات آمریکا و پیامدهای آن بالا است.
نیروهای مسلح به احتمال زیاد در حالی که با دشمن خارجی درگیر هستند، کودتا نمیکنند.
هر کسی که جایگزین مادورو شود با موانع قابل توجهی روبهرو خواهد شد – بهویژه اگر آمریکا او را بر سر کار آورده باشد. رهبرانی که توسط بازیگران خارجی به قدرت میرسند، بیشتر از سایر رهبران با خشونت از قدرت کنار گذاشته میشوند. در واقع، چه بهصورت آشکار و چه پنهان، تحقیقات ما نشان داده است که تقریباً نیمی از رهبران تحمیلی خارجی بعداً با زور کنار گذاشته میشوند. این رهبران اغلب بهعنوان ضعیف یا نامشروع تلقی میشوند – یا به دلیل فقدان حمایت گسترده داخلی یا اینکه بهعنوان عروسک دست یک دولت خارجی دیده میشوند – و در تثبیت قدرت مشکل دارند.
البته، ونزوئلا اپوزیسیون دموکراتیک فعالی دارد و رهبر آن، برنده اخیر جایزه نوبل ماریا کورینا ماچادو، اکثریت حمایت عمومی را به دست آورده است. در انتخابات ریاستجمهوری ژوئیه ۲۰۲۴، ادموندو گونزالس – که پس از ممنوعیت نامزدی ماچادو به عنوان کاندیدای اپوزیسیون شد – بیش از دو برابر آراء مادورو را کسب کرد، نتیجهای که دولت به سرعت سرکوب کرد.
طرفداران تغییر رژیم استدلال میکنند که این اقدام میتواند اکثریت دموکراتیک را توانمند کند و ماچادو را به قدرت برساند. اما حتی نظرسنجیهای عمومی که به نفع ماچادو است نشان میدهد که مادورو هنوز وفاداری حدود یکسوم جمعیت را حفظ کرده است. این اقلیت شامل ستونهای اصلی دستگاه سرکوب رژیم است، که موقعیتها و امتیازات آنها به بقای سیستم کنونی وابسته است. در سال ۲۰۲۳، مطالعهای توسط مؤسسه RAND هشدار داد که مداخله نظامی آمریکا در ونزوئلا «طولانی و دشوار خواهد بود و آمریکا پس از شروع مداخله بهسادگی نمیتواند از آن خارج شود.»
همه اینها به درس گستردهتری اشاره دارد: انقلابهای دموکراتیک بیشترین شانس موفقیت را زمانی دارند که بومی باشند. اگر ماچادو واقعاً از حمایت گستردهای برخوردار باشد و اپوزیسیون واقعاً اکثریت را نمایندگی کند، بهترین شانس موفقیت آنها این است که این حمایت را از درون به قدرت تبدیل کنند. همسویی جنبش آنها با نیروی نظامی خارجی ممکن است مشروعیت حرکتشان را خدشهدار کند و واکنش ملیگرایانهای ایجاد کند. افزون بر این، اکنون که اپوزیسیون به دنبال حمایت نظامی آمریکا است، سیاستگذاران آمریکایی باید محتاط باشند. اگر واقعاً تعادل سیاسی به نفع آنهاست، چرا برای سرنگونی مادورو به کمک خارجی نیاز دارند؟ پاسخ واضح است: رژیم مادورو هنوز اسلحهها را در اختیار دارد. اما اگر اپوزیسیون برای تصرف قدرت به حمایت خارجی نیاز داشته باشد، احتمالاً در حفظ آن نیز با مشکل مواجه خواهد شد.
تاریخ پر از داستانهای هشداردهنده است. کسانی که به دنبال تغییر رژیم هستند، بارها به اطلاعات جانبدارانه و فرضیات خوشبینانه درباره پیامدهای این عملیات تکیه کردهاند. برای نمونه، هنگام ارزیابی چشمانداز خود برای نصب یک رژیم عروسکی در مکزیک در دهه ۱۸۶۰، ناپلئون سوم فرانسه به مشورتهای محافظهکاران مکزیکی تبعیدی اعتماد کرد، که اطمینان دادند مردم کشورشان از حکومت یک آرشدوک اتریشی استقبال خواهند کرد – همانطور که دولت جرج دبلیو بوش به وعدههای احمد چلبی، تبعیدی برجسته عراقی، درباره موفقیت پس از سرنگونی صدام حسین اعتماد کرده بود. هر دو مداخلهگر با شورشهای قدرتمندی روبهرو شدند. مشکل اصلی این است که مداخلهگران معمولاً تنها بر سرنگونی رژیم تمرکز میکنند و کمتر به آنچه بعداً رخ خواهد داد فکر میکنند. همانطور که بنیامین فرانکلین گفته است: «اگر برنامهریزی نکنید، در حال برنامهریزی برای شکست هستید.» با نادیده گرفتن برنامهریزی، دولت ترامپ خطر تکرار فجایع عراق و لیبی را دارد.
آمریکا اول؟
سیاست تغییر رژیم ایالات متحده – صرفنظر از احتمال موفقیت آن – هر اصل سیاست خارجی را که ترامپ ادعا میکند دنبال میکند، نقض خواهد کرد. ترامپ مدتهاست علیه «جنگهای بیپایان» ایالات متحده در افغانستان و عراق سخن گفته و وعده داده «عصر جنگهای بیپایان» را به طور کلی خاتمه دهد. او بارها خود را بهعنوان صلحطلب معرفی کرده و مدعی است که در نه ماه، هشت جنگ بینالمللی را به پایان رسانده است. در ماه مه، در سخنرانی در ریاض، ترامپ به خودتعیینی منطقهای ارجاع داد و اظهار داشت:
«تولد خاورمیانه مدرن توسط مردم خود منطقه رقم خورده است… به اصطلاح “ملتسازان” کشورها را بسیار بیشتر خراب کردند تا ساختند – و مداخلهگرها در جوامع پیچیدهای که حتی خودشان آن را درک نمیکردند، دخالت میکردند.»
تلاش مهندسیشده آمریکا برای سرنگونی مادورو با این چشمانداز در تضاد خواهد بود. این اقدام میتواند ایالات متحده را درگیر یک درگیری بیپایان دیگر کند، شرکای منطقهای را در رقابت گسترده با چین برای نفوذ در منطقه بیگانه سازد و خواستههای مردم آمریکا را نادیده بگیرد.
یک نظرسنجی YouGov در سپتامبر نشان داد که ۶۲ درصد از بزرگسالان آمریکایی «به شدت یا تا حدی مخالف استفاده آمریکا از نیروی نظامی برای حمله به ونزوئلا» هستند و ۵۳ درصد بهطور مشابه «استفاده آمریکا از نیروی نظامی برای سرنگونی رئیسجمهور ونزوئلا، نیکولاس مادورو» را رد میکنند. (حمایت از استقرار نیروی دریایی آمریکا مختلط بود: ۳۶ درصد تا حدی یا به شدت موافق «ارسال ناوهای نیروی دریایی آمریکا به دریای اطراف ونزوئلا» و ۳۸ درصد تا حدی یا به شدت مخالف بودند.) نظرسنجی اوایل اکتبر نشان داد که حتی در شهرستان میامی-دید فلوریدا، که بزرگترین جمعیت مهاجر ونزوئلایی در آمریکا را دارد، بیشتر ساکنان با استفاده از نیروی نظامی آمریکا برای سرنگونی مادورو مخالفند تا موافق، ۴۲ درصد در برابر ۳۵ درصد.
تغییر رژیم همچنین اهداف اعلامشده دولت در نیمکره غربی را پیش نخواهد برد: مهار قاچاق مواد مخدر، از بین بردن کارتلها و کاهش مهاجرت غیرقانونی. برای مثال، ونزوئلا تامینکننده عمده مواد مخدر به آمریکا نیست. در واقع، ارزیابی تهدید ملی مواد مخدر ۲۰۲۴ سازمان مبارزه با مواد مخدر (DEA) اصلاً به ونزوئلا اشاره نمیکند و این سازمان تخمین میزند که تنها هشت درصد کوکائینهای مقصد آمریکا از قلمرو ونزوئلا عبور میکنند. تهدید ناشی از کارتل Tren de Aragua نیز بیش از حد بزرگنمایی شده است. یک یادداشت غیرمحرمانه از دفتر مدیر اطلاعات ملی در آوریل مشخص کرد که اندازه کوچک این گروه «به شدت بعید» است که «حجم بالایی از قاچاق انسان یا مهاجرت غیرقانونی را هماهنگ کند.» همچنین هیچ دلیلی واضح وجود ندارد که تغییر رژیم بتواند مهاجرت گسترده از ونزوئلا را متوقف یا معکوس کند. اگر چیزی باشد، بیثباتی بیشتر رژیم ممکن است تنها تعداد پناهندگان را افزایش دهد.
با این حال، برخی ممکن است استدلال کنند که تغییر رژیم با منافع استراتژیک ایالات متحده در ذخایر نفتی ونزوئلا، که بزرگترین در جهان هستند، توجیه میشود. اما مذاکرات درباره دسترسی آمریکا به این منابع در جریان بود. همانطور که نیویورک تایمز در اکتبر گزارش داد، طبق توافقی که در تابستان مورد بحث قرار گرفت، مادورو «پیشنهاد کرد تمام پروژههای نفتی و طلای موجود و آینده را برای شرکتهای آمریکایی باز کند، قراردادهای ترجیحی به کسبوکارهای آمریکایی بدهد، جریان صادرات نفت ونزوئلا از چین به آمریکا را معکوس کند و قراردادهای انرژی و معدنی کشورش با شرکتهای چینی، ایرانی و روسی را کاهش دهد.» این احتمالاً سخاوتمندانهترین بسته امتیازاتی بود که یک دولت دشمن خارجی در چند دهه اخیر به یک دولت آمریکا ارائه کرده است. و دیپلماسی زمانی که ترامپ ناگهان کنار کشید، هنوز به پایان نرسیده بود. اگر هدف دولت حفظ منافع آمریکا در منطقه است، بازگشت به میز مذاکره عاقلانهتر از ریسک کردن آشوبی است که تغییر رژیم به بار میآورد.
✍️ رابرت اف. وُرث Robert F. Worth روزنامهنگار آمریکایی که زمانی رئیس دفتر نیویورکتایمز در بغداد بوده 🔹 منبع: Atlantic 🔹 عنوان انگلیسی: Iraq’s Dangerous Deal With Iran
🌿 برای بیش از سه سال، عراق توانسته از تیتر خبرها دور بماند. در حالی که جنگها و شورشها دیگر نقاط خاورمیانه را درگیر کردهاند، بغداد — شهری که زمانی مترادف با انفجارهای انتحاری و قتلهای فرقهای بود — امروز در آرامش نسبی به سر میبرد. بزرگراهی که از فرودگاه بینالمللی به مرکز شهر میرسد و در سالهای پس از حملهی آمریکا در ۲۰۰۳ که من در عراق زندگی میکردم به «خطرناکترین جادهی جهان» شهرت داشت، اکنون با برجها و ساختمانهای بلند مرتبه احاطه شده است. پلها و روگذرهای تازهساز نیز اندکی از ترافیک بدنام پایتخت کاستهاند. اما بسیاری از عراقیها به من گفتهاند که نگراناند این آرامش دوام نیاورد. ایران طی سال گذشته از سوی ایالات متحده و اسرائیل ضربات سختی خورده و «محور مقاومت» آن تقریباً فروپاشیده است. در چنین شرایطی، عراق خود را در موقعیتی ناخوشایند میبیند: آخرین متحد عمدهی جمهوری اسلامی در منطقه و شریان حیاتی اقتصاد ایرانِ تحریمزده. دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، تاکنون در اینباره سکوت کرده، هرچند همچنان در تلاش است تا با تحریمها، اقتصاد ایران را در تنگنا نگه دارد.
🌿 اکنون انتخابات در راه است — عراقیها قرار است در یازدهم نوامبر برای انتخاب پارلمان جدید رأی دهند — و نخستوزیر کنونی، محمد شیاع السودانی، در کارزار خود بر «آرامش و رونق» کشور تأکید میکند. نماد انتخاباتی او «درنا» است، پرندهای که نشانهی ساختوساز و توسعه تلقی میشود. او در یک سال گذشته بیش از یکمیلیون نفر را در بخش دولتی استخدام کرده؛ اقدامی که بحران بیکاری را تا حدی التیام داده، اما خطر ورشکستگی دولت را افزایش داده است. با این حال، در پسِ این فضای خوشبینانه، بیم آن میرود که عراق بار دیگر به میدان نبردی میان واشنگتن و تهران تبدیل شود.
🌿 السودانی در دوران افزایش بیسابقهی قیمت نفت — در پی جنگ اوکراین — و گسترش شدید فساد بر سر کار بوده است. رقم دقیق پولهایی که به جیب افراد خاص رفته، روشن نیست، اما منابع دولتی و فعالان اقتصادی میگویند فساد از سال ۲۰۲۲ بهطرز چشمگیری افزایش یافته است؛ همان سالی که سرقت بیستوپنجصد میلیون دلار از درآمدهای مالیاتی، با عنوان «دزدی قرن» در رسانههای عراق شناخته شد. بخش عمدهای از این پول به جیب الیگارشها و شبهنظامیان وابسته به ایران سرازیر شده است.
🌿 یکی از مقامهای پیشین دولت به من گفت: «تصادفی نیست که در این چند سال هیچ اعتراض مردمی بزرگی نداشتهایم؛ همه سهمی از پول میگیرند. اما این وضع پایدار نیست. همین که قیمت نفت پایین بیاید و نتوانند حقوقها را پرداخت کنند، دوباره اعتراضات خونین درخواهد گرفت.»
🌿 چنین اتفاقی در اکتبر ۲۰۱۹ رخ داد؛ زمانی که اعتراضات علیه فساد و بیکاری به درگیریهای خیابانی گسترده انجامید و صدها کشته برجای گذاشت. دو سال بحران سیاسی پس از آن ادامه یافت، و نخستوزیر وقت، مصطفی الکاظمی، در مهار شبهنظامیان شیعهی وابسته به ایران — موسوم به «الحشد الشعبی» — ناکام ماند.
🌿 این شبهنظامیان نخستین بار در سال ۲۰۱۴ برای مقابله با داعش شکل گرفتند. اما برخلاف الکاظمی، السودانی آنان را در آغوش گرفته و ثروتمند کرده است. او قراردادهای دولتی را با شتاب توزیع کرده و نهادی دولتی به نام شرکت مهندس تأسیس نموده که بسیاری آن را نسخهی عراقی سپاه پاسداران ایران میدانند. وزارت خزانهداری آمریکا اخیراً این شرکت را تحریم کرده و آن را پوششی برای گروههای تروریستی خوانده است....
در حالیکه آمریکا ناوگانهای خود را در کارائیب مستقر کرده و ونزوئلا آماده مقاومت است، خطر بروز درگیری مستقیم بیش از هر زمان دیگری محسوس است. فاطمه عباسی- جهان صنعت نیوز: افزایش تنشهای اخیر میان ایالات متحده و ونزوئلا، بار دیگر سایهی بحران و درگیری را بر فراز آمریکای لاتین گسترانده است. در حالی که دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، در تازهترین موضعگیری خود از طراحی احتمالی «حمله نظامی» برای مبارزه با کارتلهای مواد مخدر سخن گفته است، ناوگانهای دریایی آمریکا در دریای کارائیب مستقر شدهاند و به گفته منابع بینالمللی، بزرگترین آرایش دریایی جهان در سالهای اخیر را شکل دادهاند؛ اقدامی که بهطور طبیعی احتمال وقوع درگیری مستقیم را در هر لحظه افزایش میدهد.
در مقابل، نیکلاس مادورو، رئیسجمهور ونزوئلا، با تشکیل بسیج ملی از «ایستادگی در برابر فشارهای امپریالیستی» سخن گفته و ترامپ را به «جنگافروزی» و ایجاد بیثباتی در منطقه متهم کرده است. هرچند دو طرف در روزهای گذشته بارها یکدیگر را تهدید کردهاند، اما هنوز هیچگونه حمله مستقیمی از سوی هیچکدام صورت نگرفته است. برای بررسی ابعاد پنهان این بحران و بررسی لایههای عمیق آن با اسفندیار خدایی، کارشناس مسائل آمریکا گفتوگو کردیم.
اسفندیار خدایی
ریشههای بحران و سیاست جسورانه ترامپ این کارشناس، ریشه بحران را در سیاست خارجی ماجراجویانه دولت ترامپ دانست و گفت:« برای درک وضعیت فعلی باید به خاستگاه بحران بازگردیم. ترامپ در سیاست خارجی خود همواره رویکردی جسورانه و تهاجمی در پیش گرفته است. وزیر خارجه دولت او نیز اصالتاً کوبایی است و نسبت به تحولات کشورهای لاتین شناخت نزدیکتری دارد. در واقع، مجموعهای از عوامل سیاسی و شخصی باعث شده که ونزوئلا در دستور کار ترامپ قرار گیرد.» او افزو
🔹 فارن افرز ✍ توماس د وال7 ترجمه: اسفندیار خدایی An Unlikely Road to Peace for Armenia and Azerbaijan 🔹 By: Thomas de Waal
هشتم اوت دو هزار و بیستوپنج، دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا میزبان الهام علیاف رئیسجمهور آذربایجان و نیکول پاشینیان نخستوزیر ارمنستان در کاخ سفید بود. ترامپ این دیدار را «نشست تاریخی صلح» نامید؛ عنوانی که در نگاه نخست شاید اغراقآمیز مینمود، چرا که دو کشور بیش از سه دهه دشمنی عمیق داشتهاند، دو جنگ خونین را تجربه کردهاند و مردمشان گرفتار روایتهای متضاد تاریخیاند. تنها دو سال پیش، باکو کنترل کامل قرهباغ را بهدست گرفت و بیش از صد هزار ارمنی ناچار به فرار شدند.
با این حال، برخلاف تجربههای ناکام ترامپ در پروندههایی چون اوکراین، این بار شرایط تا حدی آماده بود. هر دو کشور علاقهای به نقشآفرینی روسیه به عنوان تضمینکننده توافق نداشتند و بنابراین دعوت ترامپ جذابیت بیشتری یافت. در کاخ سفید، رهبران دو کشور توافق کردند از درگیری تازه پرهیز کنند و متنی هفدهمادهای را امضا اولیه کردند که به معنای آغاز روند عادیسازی روابط است. بخش مهم دیگر، توافق بر سر ایجاد مسیر زمینی و ریلی میان آذربایجان و نخجوان از طریق خاک ارمنستان بود. این مسیر به یک شرکت آمریکایی برای توسعه سپرده شد، حاکمیت آن در دست ایروان باقی میماند و «مسیر ترامپ برای صلح و شکوفایی» نام گرفت. این طرح جایگزین توافق دو هزار و بیست مسکو شد که مسیر را زیر کنترل روسیه قرار میداد.
برای هر دو کشور، رهایی از نفوذ روسیه اهمیت دارد. دولت ترامپ نیز با انگیزههای سیاسی و اقتصادی از توافق حمایت میکند. اما موفقیت این چارچوب به توان واشنگتن در اجرای پروژهها و همکاری با ترکیه و اتحادیه اروپا وابسته است. اروپا سرمایهگذاری بیشتری در قفقاز جنوبی دارد و بدون نقش فعال آن، صلح پایدار نخواهد بود. در مقابل، مسکو و تهران که منافع ژئوپلیتیک خود را در خطر میبینند، میکوشند مانع شوند.
قدرتگیری آذربایجان و تضعیف روسیه
پیروزی نظامی باکو در جنگ دوم قرهباغ در سال دو هزار و بیست و بازپسگیری مناطق از دسترفته، موازنه قوا را تغییر داد. در سال دو هزار و بیستوسه نیز با خروج روسیه درگیر جنگ اوکراین، ارتش آذربایجان قرهباغ را بهطور کامل تصرف کرد و ارامنه باقیمانده آواره شدند. از آن پس علیاف با اعتماد به نفس بیشتری وارد مذاکره شد. اما روابط او با مسکو به سرعت تیره گردید: از سرنگونی هواپیمای مسافربری آذربایجانی توسط پدافند روسیه تا تحرکات تحریکآمیز کرملین علیه جامعه آذربایجانی. همه اینها علیاف را به سمت فاصله گرفتن از روسیه سوق داد.
ارمنستان نیز به دلایل مشابهی ناامید از حمایتهای سنتی مسکو شده است. پاشینیان در دو هزار و بیستوچهار عضویت در سازمان پیمان امنیت جمعی به رهبری روسیه را تعلیق کرد و به سمت ایالات متحده و اروپا چرخید. حتی مذاکرات عضویت در اتحادیه اروپا آغاز شده است. در همین حال، گزارشهایی از تلاشهای وابستگان به مسکو برای تضعیف دولت پاشینیان منتشر شد.
بنابراین هر دو کشور در برههای قرار گرفتهاند که تمایل دارند نفوذ روسیه را کنار بزنند و در این مقطع، میانجیگری واشنگتن اهمیت یافت.
چالشها و بازیگران مخالف
با وجود گامهای برداشتهشده، متن هفدهمادهای هنوز ناقص است: سخنی از بازگشت آوارگان یا مسئولیتپذیری در قبال جنایات جنگی در آن نیست. علیاف نیز امضای نهایی را به تغییر قانون اساسی ارمنستان مشروط کرده است؛ تغییری که مستلزم همهپرسی خواهد بود و میتواند به میدان جدال داخلی بدل شود. مسیر نخجوان نیز هنوز درباره جزئیات امنیتی و اجرایی مبهم است.
ایران نگران است جایگاه ترانزیتی خود را از دست بدهد و مخالف حضور احتمالی نیروهای غربی در مرزهای شمالی خود است. روسیه نیز این مسیر را بخشی از طرح راهبردی خود برای اتصال به خلیج فارس میدانست. هر دو بازیگر احتمالاً تلاش خواهند کرد در آینده توافق را تضعیف کنند. ترکیه نیز هرچند از صلح استقبال میکند، از کنار گذاشته شدنش در طراحی مسیر ناراضی است؛ در حالی که گشودن مرز با ارمنستان میتواند برگ برنده اصلی آنکارا باشد.
فرصت و خطر
نسلهای زیادی در دو کشور با دشمنی بزرگ شدهاند و سیاستمداران بارها از این خصومت برای مشروعیتسازی استفاده کردهاند. اما پاشینیان به نظر میرسد این بار با جدیت به دنبال تغییر این الگو است، حتی به بهای امتیازات دشوار. برای او عادیسازی روابط با آذربایجان و ترکیه راهی برای خروج ارمنستان از وابستگی تاریخی به روسیه است. علیاف اگرچه پیروزیهای خود را بهدست آورده، اما فعلاً ترجیح میدهد مانع بازگشت ایروان به دامن مسکو نشود.
به نوشته فارن افرز، ایالات متحده مزیت دارد زیرا برخلاف روسیه و ایران، مدعی مستقیم در منطقه نیست و میتواند به پایان دادن به نقش تاریخی مسکو بهعنوان داور قفقاز کمک کند. با این حال، پایایی توافق تنها با دیپلماسی پیگیر و همکاری نزدیک واشنگتن با اروپا و ترکیه تضمین خواهد شد.
ترامپ از تمجید رهبران دو کشور و حتی پیشنهاد نامزدی نوبل صلح لذت برد، هرچند اندکی بعد نام کشورها را اشتباه تلفظ کرد. با وجود این، حمایت آمریکا جرأت تازهای به باکو و ایروان داده تا در برابر کرملین بایستند. اکنون وظیفه واشنگتن این است که از سطح نمادین فراتر رود و با دیپلماسی سنتی، توافق را به صلحی پایدار بدل کند.
مذاکرات ایران و تروئیکای اروپایی همزمان با توافق جدید تهران و آژانس بین المللی انرژی اتمی وارد مرحلهای شده است.
عراقچی در هشدار به تروئیکای اروپایی برای تغییر رویه خود در شبکه اجتماعی نوشته است: مسئله تنها این نیست که سه کشور اروپایی هیچ حق قانونی، سیاسی یا اخلاقی برای فعالکردن سازوکار «اسنپبک» ندارند، حتی اگر این حق را هم داشتند حکایت «استفاده نکنی از دستت رفته» اینجا کارآیی ندارد.
به گزارش سرویس بین الملل تابناک، روز سه شنبه ۱۸ شهریور ایران و آژانس درباره نحوه تعامل در وضعیت جدید، متعاقب حملات غیرقانونی آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه تأسیسات هستهای ایران به تفاهم رسیدند.
در این راستا عباس عراقچی وزیر خارجه ایران در کنفرانس خبری مشترک با رافائل گروسی مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی گفت: چارچوب موجود موافقتنامه پادمانهای معاهده NPT میان ایران و آژانس که برای شرایط عادی طراحی شده است در عمل پاسخگوی وضعیت بیسابقهای که بر اثر اقدامات غیرقانونی ایالات متحده و اسرائیل ایجاد شده نیست. هیچ سابقهای از همکاری میان آژانس و یک دولت عضو در شرایطی که تأسیسات تحت پادمان آن به طور عمدی مورد حمله و آسیب قرار گرفته باشد وجود ندارد.
چرا سیاست «نگاه به شرق» منافع ایران را تأمین نمیکند؟
✍ اسفندیار خدایی دکترای مطالعات آمریکا از دانشگاه تهران
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دو دهه گذشته عمدتاً درگیر تلاش برای یافتن راههای جایگزین در برابر فشارها و تحریمهای غرب بوده است. در این چارچوب، «سیاست نگاه به شرق» به عنوان یکی از محوریترین استراتژیها مطرح شد؛ رویکردی که نخستینبار در دوران ریاستجمهوری محمود احمدینژاد مطرح شد. به گفته دکتر احمدینژاد «آمریکا و اروپا همه دنیا نیستند» و ایران میتواند فرصتهای تازهای را در روابط با قدرتهای آسیایی همچون چین، روسیه و هند جستجو کند.
این سیاست در سالهای بعد نیز با شدت و ضعف ادامه یافت. حسن روحانی کوشید با مذاکرات هستهای و برجام روابط متوازنی با شرق و غرب برقرار کند و از میزان وابستگی کشورمان به چین و روسیه کم کند. اما با خروج ترامپ از برجام، همچنان نگاه به شرق تنها گزینه سیاست خارجی ایران ماند. در دوران ریاستجمهوری ابراهیم رئیسی، نگاه به شرق ابعاد رسمیتری پیدا کرد: پیوستن ایران به سازمان همکاری شانگهای، عضویت در گروه بریکس و انعقاد توافقهای راهبردی بلندمدت با چین و روسیه، همه بهعنوان نشانههایی از تحقق این سیاست ابعاد گستردهتری یافت.
اما تجربه سالهای اخیر نشان میدهد که «نگاه به شرق» برخلاف وعدهها، نتوانسته منافع ملموسی برای اقتصاد و زندگی مردم ایران به همراه بیاورد و تمام وعدهها و قراردادها روی کاغذ مانده است.
واقعیتهای سیاست نگاه به شرق
چین، روسیه و هند هر سه روابط اقتصادی و سیاسی بسیار گستردهای با ایالات متحده و اروپا دارند. این کشورها حاضر نیستند منافع حیاتی خود در غرب را بهخاطر رابطهای پرهزینه با ایران قربانی کنند. تجربههای متعدد این واقعیت را تأیید میکند:
جنگ ۱۲ روزه در منطقه، که ایران انتظار حمایت سیاسی یا حتی نمادین از سوی شرکای شرقی خود داشت، اما هیچ واکنش جدی از آنها دریافت نکرد.
قرارداد ۲۵ ساله با چین که در رسانهها با عنوان «۴۰۰ میلیارد دلاری» مطرح شد، اما تاکنون صرفاً روی کاغذ باقی مانده و خبری از سرمایهگذاریهای وعده دادهشده نیست.
توافقهای مشابه با روسیه نیز سرنوشتی مشابه داشتهاند. ماجرای خرید سامانه پدافند S-300 که پول آن سالها قبل پرداخت شده بود، اما تحویل آن بارها به تعویق افتاد، نمونهای روشن از بیتعهدی شرکای شرقی در برابر ایران است.
مواضع بینالمللی چین و روسیه در قضایای حساسی همچون موضوع جزایر سهگانه یا بیانیههای مشترک با کشورهای عربی نشان داد که آنها حاضرند برای حفظ روابط با جهان عرب یا غرب، از ایران فاصله بگیرند.
چین و هند و سایر کشورهای آسیایی وارد کننده نفت، حتی میلیاردها دلار پولهای بلوکه شده ایران در بانکهای خودشان را بخاطر تحریمهای آمریکا در دسترس کشورمان قرار ندادند.
استمرار مسیر بدون بازنگری
امروز تحرکات دیپلماتیک دولت مسعود پزشکیان مثل سفر اخیر او به بلاروس – متحد نزدیک روسیه – و دیدارها و تعاملات او با چین، هند، پاکستان و روسیه، حکایت از آن دارد که این دولت نیز بر آن است که با نگاه به شرق منافع کشور را تامین کند. اما آیا ادامه این سیاست، بدون بازنگری در روابط با غرب، میتواند دستاوردی متفاوت از گذشته داشته باشد؟ شواهد موجود پاسخ منفی میدهد.
چرا نگاه به شرق ناکام ماند؟
چند دلیل اساسی ناکامی این سیاست عبارتاند از: ۱- یکسویه بودن سیاست نگاه به شرق: وقتی روابط با غرب عملاً مسدود است، ایران گزینهای جز شرق ندارد، در حالی که شرق گزینههای فراوانی پیش رو دارد و هرگز منافع غربی خود را فدای ایران نمیکند.
۲. ایدئولوژیک بودن تقابل با غرب: دشمنی دائمی با غرب، باعث میشود حتی شرکای شرقی هم ایران را پرریسک و غیرقابل اعتماد تلقی کنند.
۳. نبود اهرم فشار و ضمانت اجرایی: در نبود روابط متوازن با شرق و غرب، و در سایه جدال ایدئولوژیک دائمی با غرب، ایران توانایی و ابزار لازم برای استفاده از کارتهای جایگزین و ایجاد فشار برای وادار کردن چین یا روسیه به اجرای تعهداتشان را ندارد؛ در نتیجه توافقهای بزرگ روی کاغذ میخشکند.
۴. وابستگی یکطرفه: بجای تنوعبخشی و افزایش قدرت چانهزنی، نگاه به شرق ایران را به پیرو منفعل روسیه و چین تبدیل کرده و موجب شده که منافع کشورمان در سایه قدرتهای بزرگ قرار گیرد. مثلا ورود روسیه به جنگ اوکراین، موجب شد ایران مقابل اروپا قرار بگیرد و مذاکرات هستهای در دوره بایدن که در نقطه پایانی بود، برهم بخورد.
*** «نگاه به شرق» اگر در کنار تنشزدایی و تعامل سازنده با غرب پیگیری میشد، میتوانست به یک استراتژی متوازن برای افزایش قدرت چانهزنی ایران بدل شود. اما در شرایط فعلی، این سیاست تنها به وابستگی یکطرفه...👇
سفر پزشکیان به ارمنستان و بلاروس: 🌎 از چالش جاده ترامپ در زنگزور تا استمرار نگاه به شرق احمدینژاد و رئیسی
✍ دکتر اسفندیار خدایی 🔹 خبرآنلاین
🌿 سفر اخیر مسعود پزشکیان به ارمنستان و بلاروس را میتوان یکی از مهمترین آزمونهای سیاست خارجی دولت چهاردهم دانست؛ سفری که نهتنها به امضای ۲۳ سند همکاری در حوزههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، صنعتی و فرهنگی انجامید، بلکه حامل پیامهای آشکار ژئوپلیتیکی و راهبردی برای منطقه و فرامنطقه بود. این سفر از دو زاویه اصلی قابل تحلیل است: نخست جایگاه ایران در معادلات حساس قفقاز جنوبی و بهویژه موضوع گذرگاه زنگزور؛ و دوم استمرار و بازتولید سیاست نگاه به شرق که از احمدینژاد مطرح شد و در دوره رئیسی دنبال شد و اکنون پزشکیان نیز در همان مسیر گام برمیدارد.
زنگزور؛ چالش جاده ترامپ و خطوط قرمز ایران
بخش پررنگ سفر به ایروان، صرفاً امضای تفاهمنامهها نبود بلکه مواجهه با مسئله ژئوپلیتیک گذرگاه زنگزور بود. توافق اخیر میان ارمنستان به امضای طرفین رسید و مسیر تازهای برای اتصال نخجوان به آذربایجان گشود. این کریدور که در رسانههای غربی با عنوان «راه ترامپ برای صلح و شکوفایی بینالمللی» (TRIPP) شناخته میشود، بهسرعت به یکی از مهمترین متغیرهای امنیتی در مرزهای شمالغرب ایران بدل شده است. نگرانی تهران از این توافق روشن است: احتمال به حاشیه رفتن نقش ترانزیتی ایران، محدود شدن دسترسی زمینی به ارمنستان و اروپا، و از همه مهمتر ایجاد جای پای پایدار برای حضور آمریکا در قفقاز که تهدید امنیتی مهمی برای جمهوری اسلامی محسوب میشود.
🌿 پزشکیان پیش از سفر هشدار داده بود که ورود شرکتها و نیروهای آمریکایی به بهانه مدیریت این کریدور میتواند امنیت مرزهای ایران را تهدید کند. هرچند لحن دولت او ملایمتر از مواضع تند برخی مقامات ایران همچون علیاکبر ولایتی مشاور رهبر انقلاب بود که میگوید: «ایران با روسیه یا بدون روسیه، مانع احداث کریدور آمریکایی در قفقاز خواهد شد» و (زنگزور به گورستانی برای آمریکاییها تبدیل میشود). اما موضع پزشکیان این بود «قفقاز باید قفقازی بماند» و مداخله نیروهای فرامنطقهای تنها بر پیچیدگیها خواهد افزود. این موضع نشان میدهد که دولت جدید تلاش میکند میان دو رویکرد متعارض تعادل برقرار کند؛ یعنی از یکسو پرهیز از تشدید تنش مستقیم با ایروان و باکو، و از سوی دیگر دفاع قاطع از خطوط قرمز ژئوپلیتیک ایران.
مقامات ارمنستان به دولت پزشکیان اطمینان دادهاند که این کریدور صرفاً یک مسیر ترانزیتی است و هیچگونه تغییری در تمامیت ارضی ارمنستان ایجاد نمیکتد. به گفته آنها هدف این کریدور، طرح تسهیل حمل و نقل بین آدربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان است و گزارشهای رسانهها غیر واقعی است.
ابعاد اقتصادی و فرهنگی سفر به ارمنستان نیز اهمیت ویژهای داشت. حضور گسترده فعالان اقتصادی و امضای ۱۰ تفاهمنامه در حوزههای مهندسی، معدن، حملونقل، انرژی و گردشگری نشاندهنده تلاش دولت برای تبدیل مرز ایران–ارمنستان به گذرگاهی مطمئن برای تجارت منطقهای است. در شرایط تحریمهای شدید، بهرهگیری از این ظرفیت میتواند بخشی از فشارها را کاهش دهد.
در بعد فرهنگی نیز پزشکیان با دیدار ایرانشناسان ارمنی و تأکید بر پیوندهای تمدنی و تاریخی دو ملت، کوشید لایهای نرم به روابط بیفزاید. یادآوری جایگاه جامعه ارمنی در ایران و حضور در اماکن تاریخی، نوعی دیپلماسی نمادین بود که به کاهش فاصلههای ذهنی میان دو کشور کمک میکند.
🔹 بلاروس؛ استمرار نگاه به شرق
مقصد دوم سفر پزشکیان، مینسک بود؛ جایی که پیام ژئوپلیتیکی آشکاری داشت. بلاروس، همانند ایران، در تقابل با غرب قرار گرفته و طی سالهای اخیر روابط خود با تهران را گسترش داده است. دیدار پزشکیان با الکساندر لوکاشنکو و امضای ۱۲ سند همکاری در حوزههای صنعتی، دارویی، بهداشتی، رسانهای و محیطزیستی نشاندهنده تمایل دو کشور به ارتقای روابط تا سطح مشارکت راهبردی است.
این سفر از تداوم سیاست نگاه به شرق در دولت پزشکیان حکایت دارد. راهبرد نگاه به شرق، نخستین بار در دوره احمدینژاد بهعنوان واکنشی به فشارهای آمریکا و اروپا بر سر پرونده هستهای مطرح شد. رویکرد احمدینژاد بر گسترش روابط با چین، روسیه، هند و کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای استوار بود. ابراهیم رئیسی در ادامه، این مسیر را ادامه داد و با پیگیری موضوع پیوستن ایران به شانگهای و بریکس، آن را به سطحی بالاتر ارتقا داد. گرچه استراتژی نگاه به شرق در بزنگاههای مختلف مثل جنگ ۱۲ روزه اخیر، عملاً هیچ کمکی به کشورمان نکرده است. همچنین توافقات اقتصادی ایران با چین و روسیه هرگز عملی نشده و وعدههای سرمایهگذاری....👇
یکی از مصائب بزرگ بشریت در طول تاریخ، جابجائی، وسیله با هدف است. وسیله صرفاً ابزاری است برای رسیدن به هدف و نه هیچ چیز دیگری، مثل وقتی که کسی قصد رفتن به مشهد را دارد، با استفاده از خودرو خود را به مشهد که هدف است، می رساند، تعریف هدف عبارت است از: » هدف، ایدهای از آینده یا نتیجهای مطلوب است که شخص، گروهی از مردم و یا یک دولت تصور و برای آن برنامهریزی میکنند و متعهد میشوند آن را به دست آورند. هدف میتواند، شخصی، سازمانی یا ملی باشد «. با اینکه «هدف» و «وسیله» دو مقوله جدا با ماهیت کاملاً متفاوت هستند، اما در بسیاری موارد این دو یا یکسان انگاشته می شوند و یا جایشان با هم عوض می شود و چه خسارات عظیمی که از این یکسان انگاشتن و جابجائی هدف و وسیله در طول تاریخ بر بنی بشر وارد شده است. مثلاً، بورکراسی وسیله ای است برای نظم دادن، قابل پیش بینی و ارزیابی کردن سیستم اداری و نهایتاً کارآمدی و کسب رضایت ارباب رجوع هدف نهائی از اجرای بروکراسی در سازمانها و نظام اداری کشورهاست، اما مجریان و واضحان بروکراسی بدون اینکه خود متوجه باشند، به تدریج اجرای بروکراسی به اولویت اصلی آنها تبدیل شده، اهدافِ بروکراسی به فراموشی سپرده می شود و در ادامه اجرای بورکراسی خود تبدیل به «هدف» اصلی می شود، در نتیجه این جابجائی وسیله با هدف نظام اداری را ناکارآمد، پرهزینه، کم فایده کرده و نهایتاً موجب نارضایتی مردم می شود، نتیجه ای کاملاً خلاف آنچه که هدف اولیه طراحان بروکراسی بود. انرژی هسته ای قرار بود وسیله و ابزار رسیدن ما به اهداف، رفاه، امنیت، توسعه و پیشرفت کشور شود، اما این برنامه در عمل نه تنها ذره ای از این اهداف را محقق نکرد بماند که موجب دور شدن هرچه بیشتر ما از این اهداف شد، تا آنجا که در حال حاضر برنامه انرژی هسته ای نه یک وسیله که خود به «هدف» و نه هدفی معمولی، بلکه به هدفی مقدس تبدیل شده و همه هستی ما در حال قربانی شدن برای زنده نگه داشتن آن شده و می شود. در حال حاضر هیچ عرصه ای مثل، صنعت، کشاورزی، درمان، آموزش، حمل و نقل، محیط زیست، توریسم، بانکداری، نفت، گاز، آب، برق، تجارت و روابط خارجی و غیره وجود ندارد الا اینکه شدیداً زیر ضرب تاثیر تبعات منفی برنامه هسته ای از جمله تحریمها نباشد، و بدتر اینکه هیچ چشم انداز امید بخشی هم برای خارج شدن از این تله مرگبار در افق دیده نمی شود. بالاخره بعد از گذشت بیش از ۲۵ سال از تحریم ها و مشکلات عدیده ناشی از اجرای این برنامه که مملکت را در همه عرصه به عقب رانده، باید مشخص شود، انرژی هسته ای بعنوان یک ابزار و وسیله باید در خدمت مردم باشد، یا مردم با همه هستی شان در خدمت این برنامه باشند؟. ما می توانیم هزار آسمان ریسمان به هم ببافیم که توجیه کننده وضع موجود باشد، اما هیچکدام از این توجیهات ذره ای از مشکلات عدیده مملکت را حل نمی کند، بماند که روز به روز بر عمق مشکلات افزوده خواهد شد. اگر انرژی هستهای حق مسلم مردم ایران است، منطقاً بعد از گذشت چند دهه زندگی در شرایط «حساس» یک زندگی معمولی هم باید حق مسلم مردم باشد.
ایرانیان مقیم آمریکا جمعیتی نزدیک به یک میلیون نفر را تشکیل میدهند که یکی از تحصیلکردهترین و موفقترین جوامع مهاجر در این کشور محسوب میشوند. بیشتر آنها در پی تحولات انقلاب ۱۳۵۷، جنگ ایران و عراق، و تغییرات سیاسی و اجتماعی بعدی، در چند موج مهاجرتی به ایالات متحده رفتند. تمرکز جمعیتی آنها عمدتاً در ایالتهایی مانند کالیفرنیا، تگزاس، نیویورک و مریلند است. این جمعیت بهویژه در رشتههای دانشگاهی، مشاغل حرفهای مانند پزشکی، مهندسی، حقوق و فناوری اطلاعات نقشآفرینی قابلتوجهی دارد و از نظر سطح تحصیلات و درآمد متوسط خانوار در میان گروههای مهاجر، در ردههای بالا قرار دارد.
ایرانیان در آمریکا در حوزههای مختلف علمی، دانشگاهی، فرهنگی، اقتصادی و حتی مدنی، موفقیتهای چشمگیری کسب کردهاند و جایگاه ممتازی در میان جوامع مهاجر بهدست آوردهاند. سهم چشمگیر آنان در پژوهشهای دانشگاهی، نوآوریهای فنی، مدیریت شرکتهای بزرگ، تألیف آثار علمی و حضور در نهادهای مدنی و رسانهای نشان میدهد که ظرفیتهای فرهنگی و علمی جامعه ایرانی با وجود چالشهای سیاسی و هویتی، در محیط باز و رقابتی آمریکا شکوفا شده است. بسیاری از آنها توانستهاند ضمن حفظ هویت فرهنگی خود، الگویی از مهاجران موفق و تأثیرگذار ارائه دهند که هم در جامعه میزبان نقش دارند و هم با سرزمین مادری پیوندهای فکری و عاطفی خود را حفظ کردهاند.
🌿 آقای حسین شریعتمداری، مدیرمسئول کیهان، مکانیسم ماشه را کاغذپاره میداند و در روزنامهاش تیتر میکند: "مکانیسم ماشه تفنگ بیفشنگ است، فریب نخورید". در واکنش، حمید ابوطالبی میگوید مکانیسم ماشه توپخانه پر از گلوله است که در صورت شلیک، کشور را به ناکجاآباد در خواهد انداخت.
🌿 اصلاً مکانیسم ماشه چیست؟ و کدامیک از این دو بزرگوار درست میگویند؟ مطابق توافق برجام، ایران پذیرفت که محدودیتهای هستهای در غنیسازی اورانیوم را بپذیرد و با نظارت بازرسان آژانس بینالمللی هستهای همکاری کند. در مقابل، ۵+۱ پذیرفت که تمام شش قطعنامه سازمان ملل علیه ایران، مطابق قطعنامه ۲۲۳۱ لغو شوند و همچنین تحریمهای آمریکا هم لغو و یا تعلیق بشوند. این وسط مکانیسم ماشه کجاست؟ مذاکرهکنندگان اروپا و آمریکا استدلال کردند، اگر روزی ایران زد زیر تعهداتش در برجام یعنی غنیسازی رو بالا برد و بازرسان رو اخراج کرد و همه چیز به هم خورد، تکلیف قطعنامهها و تحریمهای سازمان ملل چی میشه؟ اونها وقتی لغو شدن، دیگه نمیتونن برگردن، چون چین و روسیه ممکنه قطعنامه جدید رو وتو کنن و سر ما یعنی اروپا و آمریکا کلاه میره. این استدلال غیرمنطقی نبود چون اولاً چین و روسیه که مجانی با قطعنامههای جدید موافقت نمیکنن و مثل تمام قطعنامههای قبلی، با توجه به منافع خودشون، حتماً مطالباتی در روابط پیچیده با آمریکا و اروپا را مطرح میکنند؛ ثانیاً مذاکرات روی قطعنامه جدید ماهها وقت میگیره و در این فرصت ایران میتواند هستهای بشود و ما مقابل کار انجام شده قرار بگیریم. لذا ۵+۱ با ایران روی مکانیسم ماشه توافق کردند با این مضمون که اگر توافق برجام به هم خورد و ایران به قبل از برجام برگشت، با فعالسازی مکانیسم ماشه، تمام قطعنامههای سازمان ملل هم بدون نیاز به رایگیری در شورای امنیت سازمان ملل بطور اتوماتیک، برگردن به روزگار قبل از برجام. به این میگویند مکانیسم ماشه. اینطور هم نیست که برخی ادعا میکنن سر مذاکرهکنندگان ایران کلاه رفته، البته ایکاش این مکانیسم وجود نداشت. در واقع ما وقتی سرمان کلاه رفت که از قطعنامههای سازمان ملل استقبال میکردیم و رئیسجمهور وقت کشورمان آنها را کاغذپاره خواند و اگر کسی به سخنان او اعتراض میکرد، برچسب مزدور و منافق و غربزده میخورد.
🌿 طول مدت توافق برجام، دهساله بود. حالا اکتبر امسال یعنی مهرماه ۱۴۰۴ آخرین مهلت استفاده از اسنپبک یا مکانیسم ماشه است. آمریکا که امروز در برجام نیست، حالا اگر سه کشور اروپایی تا مهرماه مکانیسم ماشه را فعال نکنن، دیگه بعد از این تاریخ نمیتوانند و تمام آن شش قطعنامه ننگین برای همیشه از بین میرن. اما آلمان، انگلیس و فرانسه حتماً مکانیسم ماشه را فعال میکنن مگر آنکه توافق سفت و سخت مطمئنی با جمهوری اسلامی امضاء بشود. با توجه به شرایطی که حمله اسرائیل و آمریکا ایجاد کرده، یعنی آشی که نتانیاهو و ترامپ برای ما پختهاند، حصول توافق در این فرصت کوتاه، خیلی سخت به نظر میرسد. اصلاً نتانیاهو و ترامپ این را میدانستند و به همین دلیل برای حمله به ایران عجله داشتند تا با این حمله رابطه کشورمان با آژانس خراب بشود و با اخراج بازرسان آژانس زمینه برای فعال شدن مکانیسم ماشه فراهم بشود. چرا؟ چون خسارت فعال شدن مکانیسم ماشه خیلی بیشتر از جنگ ۱۲ روزه اخیر است. بلکه میدانیم خسارت تحریمها بر اقتصاد کشورمان حتی از خسارتهای جنگ تحمیلی هشتساله با عراق هم بیشتر است.
🌿 جنگ با همه بدیها، خوبیهایی هم دارد اما فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای بینالمللی هیچ چیز جز فقر و فساد و تحریم و اختلاس، ندارد. مثلاً ما در جنگ ۱۲ روزه در کنار خسارتهای فراوان، دستاوردهایی داشتیم، مثلاً نقاط ضعف خودمان را شناختیم، برخی راهها و عناصر نفوذ اسرائیل لو رفتند و موشکها و لانچرها امتحان شدند و پرسنل نظامی ایران آموزشهایی دیدند که در دنیا کمنظیر است، همچنین بزرگترین دستاورد این جنگ همبستگی مردم ایران مقابل ترامپ و نتانیاهو اسرائیل مسئولان خودمان را هم شگفتزده کرد. در این روزهای جنگ حتی یک مورد بینظمی، تظاهرات، اعتصاب، آشوب یا اعتراض مردمی گزارش نشد. این هم دستاورد مهمی بود. اما فعالشدن مکانیسم ماشه و برگشت تحریمهای سازمان ملل هیچ فایدهای جز فقر و فساد و تفرقه و اختلاس و اختلاف نداره و این را قبلاً تجربه کردیم.
🌿 پس این جنگ ۱۲ روزه میتواند یک نقشه یا دام برای فعالسازی مکانیسم ماشه باشه. اصولاً نتانیاهو سیاستمدار قهاریه که قدر فرصتها رو میداند و نشان داده که میداند چطور تله بگذاره و حریف را به دام بیندازد و حتی تهدید را به فرصت تبدیل کند. او حمله هفت اکتبر یا طوفانالاقصی را تبدیل به دامی برای محور مقاومت کرد تا...👇
اسفندیار خدایی و مهدی سالاروند 🔹 ایسنا 🌿 مرور تاریخ جنگها در صد سال گذشته نشان میدهد که در اغلب موارد، شروعکننده جنگ از رسیدن به اهداف خود بازمانده و با مقاومت غیرمنتظره حریف، تفرقه در جبهه خودی و عدم همکاری بینالمللی و منطقهای مواجه شده و غالباً از تجاوز پشیمان شده است: آلمان و ژاپن، جنگ جهانی دوم را شروع کردند اما شکست خوردند، آمریکا در تجاوز به ویتنام ناکام و پشیمان شد، شوروی در تجاوز به افغانستان مجبور به عقبنشینی شد، صدام در حمله به ایران ناکام ماند، صربستان در تجاوز به بوسنی و کرواسی به جایی نرسید، آمریکا در حمله به عراق و افغانستان، گرچه صدام و طالبان را سرنگون کرد اما جز هزاران میلیارد دلار خسارت، دستاوردی نداشت. عربستان در حمله به یمن چارهای جز عقبنشینی و پشیمانی نداشت. جنگ روسیه و اوکراین فرسایشی شده و اسرائیل در ۲۴ ژوئن یا ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ با یک حمله تمامعیار، ایران را غافلگیر کرد اما در این جنگ ۱۲ روزه بهرغم ورود آمریکا، در سایه حملات موشکی ایران و مقاومت غیرمنتظره مردم ایران، درخواست آتشبس داد.
🔹 چرا در صد سال گذشته آغازگران جنگ در نهایت به اهداف خود نرسیدهاند و غالباً ناکام و پشیمان شدهاند؟
🌿 با مرور تحولات در جنگهای ۱۰۰ سال اخیر، بطور کلی سه دلیل اساسی برای ناکامی آغازگران جنگها قابل بررسی است: ایجاد وحدت ملی در کشور مورد تهاجم، اختلاف در جبهه متجاوز با از دست رفتن مشروعیت اخلاقی، و برهم خوردن موازنه بینالمللی و منطقهای به زیان کشور مهاجم. ۱- ایجاد وحدت ملی در کشور مورد تهاجم
🌿 یکی از تحولاتی که متجاوزان معمولاً دستکم گرفتهاند، حس میهندوستی و همبستگی داخلی در کشور هدف است. حمله حتی به کشوری که دچار اختلافات داخلی است باعث میشود جبهههای سیاسی، قومی و اجتماعی، اختلافات را کنار بگذارند و علیه دشمن متجاوز متحد شوند، حتی اگر کشور مورد حمله ویتنام فقیر، افغانستان جنگزده، اوکراین تفرقهزده، یمن خسته، لبنان متفرق و ایران بعد از انقلاب باشد.
🌿 در ایران پس از حمله عراق در سال ۱۳۵۹، انسجام ملی شکل گرفت و تمام گروههای سیاسی و قومی به دفاع از کشور پرداختند. در لبنان ۲۰۰۶، حمله اسرائیل باعث شد تمام گروههای مسیحی، سنی و شیعه با وجود اختلافات درونی از حزبالله حمایت کردند و علیه تجاوز اسرائیل متحد شدند و این رژیم را ناکام گذاشتند. مردم ویتنام در مقابل تجاوز آمریکا و مردم افغانستان در مقابل تجاوز شوروی، اختلافات را کنار گذاشتند و این ابرقدرتها را ناکام گذاشتند. ۲. اختلاف در جبهه متجاوز با از دست رفتن مشروعیت اخلاقی
🌿 در دنیای امروز، مشروعیت اخلاقی، یکی از مهمترین سلاحهای جنگ است. اما کشور مهاجم، معمولاً در محاسبات خود این عامل را نادیده میگیرد و با بیتوجهی به عواقب انسانی و حقوقی جنگ، دست به اقدام نظامی میزند و در نهایت همین سلاح نرم کار متجاوز را دشوار میکند. نبود مشروعیت در کوتاهمدت چندان مهم و تاثیرگذار نیست، اما با ادامه جنگ و مقاومت حریف و تحمل تلفات، بیانگیزگی و اختلاف و تفرقه در جبهه مهاجم کار را سخت میکند. لیکن در جبهه مقابل یعنی کشور مورد تجاوز روز به روز با دیدن نتایج مقاومت، امیدوارتر، با انگیزهتر و متحدتر میشود.
🌿 آمریکا در حمله به ویتنام پس از تحمل خسارتها و تلفات فراوان با مخالفت روزافزون مردم خود مواجه شد و تحت فشار جبهه داخلی در نهایت تن به صلحی داد که بدتر از شکست بود. سرباز آمریکایی برخلاف رزمنده ویتنامی روز به روز انگیزه جنگیدن را از دست... ۳. برهم خوردن موازنه بینالمللی و منطقهای به زیان کشور مهاجم
🌿 در آغاز بسیاری از جنگها، کشور مهاجم تصور میکند با تکیه بر توان نظامی یا حمایت برخی کشورها، به پیروزی سریع دستخواهد یافت. اما تاریخ نشان داده که غالباً در میانه میدان جنگ، موازنه بینالمللی به زیان کشور مهاجم تغییر میکند، چرا؟ چون سایر کشورها احساس خطر میکنند و خود را قربانی بعدی تجاوز تصور...👇
مرغش یک پا داشت. مائو به لجاجت شهره بود؛ او باور داشت گنجشک ها دزد غله هستند، دانه ها را می خورند و باعث کاهش برداشت محصول می شوند، مردم را موظف کرد برای نابودی گنجشکها بسیج شوند، مردم با قابلمه و ماهی تابه به جان گنجشکها افتادند؛ لانه ها را تخریب کردند، تخم ها را شکستند، جوجه ها را کشتند؛ اما گنجشکها فقط دانه نمی خوردند آنها حشره خوار هم...لینک متن کامل مقاله
برخی مقامات آمریکایی درباره «محور چین - روسیه - ایران و کره شمالی» سخن میگفتند، اما جنگ آمریکا و اسرائیل با ایران، محدودیتهای این ایده را برملا کرد.
🗓 ادوارد وونگ | ۶ ژوئیه ۲۰۲۵
ترجمه و تنظیم: اسفندیار خدایی
زمانی که روسیه در جنگ با اوکراین از چین، کره شمالی و ایران کمک خواست، برخی مقامات آمریکایی و بریتانیایی از «محوری جدید» سخن به میان آوردند.
به نظر میرسید این چهار کشور با خشم، اقتدارگرایی و دشمنی مشترک با ایالات متحده و متحدانش به یکدیگر پیوند خوردهاند. اما فروش پهپادها و موشکهای بالستیک ایران به روسیه برای جنگ، و همچنین نفتی که به چین ارسال شد، وقتی لازم بود نتیجه نداد؛ همین امر تردیدهایی را درباره همبستگی این کشورها برانگیخت.
هیچیک از سه کشور دیگر (چین، روسیه و کره شمالی) در جریان جنگ ایران با اسرائیل یا بمباران سایتهای هستهای ایران توسط نیروهای آمریکایی، به سرعت برای کمک به ایران وارد عمل نشدند. چین و روسیه که بهمراتب قدرتمندترین کشورهای این جمع هستند، صرفاً محکومیتهای کلیشهای علیه اقدامات آمریکا صادر کردند و هیچ اقدام مادی برای کمک به ایران انجام ندادند.
الکساندر گابویف، مدیر مرکز روسیه و اوراسیا در بنیاد کارنگی گفت:
«واقعیت این جنگ نشان داد که روسیه و چین برای نجات ایران شتاب نکردند. این مسئله، محدودیتهای ایدهی کل "محور" را آشکار میکند.»
به گفته گابوف «هر یک از این کشورها بهشدت خودمحورند و نمیخواهند درگیر جنگهای دیگران شوند. اینها جنگها و درگیریهای کاملاً متفاوتیاند. این کشورها لزوماً ساختارها، ارزشها و پیوندهای نهادی مشترکی ندارند، برخلاف آمریکا و متحدانش.»
هر چهار کشور دارای نظامهای اقتدارگرا هستند و دشمنی با آمریکا را در دل دارند؛ کشوری که به طور سنتی سعی کرده این کشورها را تضعیف و مشروعیتشان را زیر سؤال ببرد. آنها همچنین برخی روابط استراتژیک دارند و از طریق تجارت و تبادل فناوری تسلیحاتی، تحریمهای اقتصادی تحت رهبری آمریکا را تضعیف کردهاند.
مایکل کیمِج، استاد تاریخ در دانشگاه کاتولیک آمریکا و مقام پیشین وزارت خارجه، که کتابی درباره جنگ اوکراین نوشته، گفت:
«بله، احتمالاً هماهنگی اندکی بین چین، کره شمالی، ایران و روسیه وجود دارد — به این معنا که با هم گفتوگو میکنند و از یک سری ناکامیهای مشابه در برابر آمریکا یا غرب رنج میبرند.» «اما این هماهنگی خیلی معنیدار نیست.»
🌿 برنده و بازنده هر جنگ را باید با توجه به اهداف دو طرف جنگ قضاوت کرد. در این جنگ گرچه تأسیسات هستهای و صنایع موشکی و نظامی کشورمان آسیب جدی دیدهاند، اما اسرائیل به هیچ هدف پایداری نرسیده است. اما هدف ایران که دفاع از کیان و امنیت خود بود بخوبی محقق شد و کشورمان به عنوان یک قدرت موشکی درجه اول...
🌿 با تحقق آتشبس، اسرائیل بازنده این میدان است چراکه سایه موشکهای ایران بر سر اسرائیل بزرگتر و ترسناکتر شده است. ایران پس از این جنگ در موضع قدرتمندتری قرار خواهد گرفت زیرا اولاً تجربه یک جنگ تمامعیار موشکی، پهپادی و الکترونیکی، کشورمان را از نظر نظامی در سطح بسیار بالاتری قرار خواهد داد. هیچ کشوری چنان جنگی را تجربه نکرده است. ثانیاً در مذاکرات احتمالی آینده، یکی از کارتهای حریف به نام تهدید حمله نظامی سوخته است و تنها ابزار باقیمانده، ادامه تحریمها خواهد بود. بهعلاوه با توجه به اینکه دانش هستهای ایران بومی است، این حمله ممکن است باعث خروج ایران از NPT و ادامه غنیسازی با سطوح بالاتر و در اماکن امنتر شود. با فروکشکردن غبار حملات غافلگیرانه اسرائیل و پاسخ قاطع ایران و تغییر موازنه، اکنون سؤال کلیدی این است که چه محاسبات راهبردی، اسرائیل را به این جنگ کشاند و چرا نتانیاهو تصمیم به حمله گرفت و اشتباههای راهبردی او چه بود:
۱- انتظار شورش مردمی علیه جمهوری اسلامی اسرائیل انتظار داشت با شروع حملات از آسمان، مردم ناراضی ایران به خیابانها بریزند و با ایجاد آشوب و شورش، با گل و شیرینی به استقبال اسرائیل بیایند. اما اینگونه نشد. برخلاف پیشبینی رسانهها و حامیان تجاوز، حتی بازار و ادارات تعطیل هم نشد. هیچ تصویری از غارت فروشگاهها و حمله مردم به ادارات، بانکها و ارگانهای دولتی گزارش نشد بلکه همکاری و همراهی مردم بیشتر هم شد. گرچه در این زمینه، نظرسنجی معتبری انجام نشده اما شواهد میدانی حکایت از آن دارد که...
۲- اسرائیل قدرت دفاعی ایران را دستکم گرفته بود
جای شگفتی است که رهبران اسرائیل چرا از جنگ یمن درس نگرفتهاند. آمریکا، اسرائیل و قدرتهای اروپایی در چندین هفته حملات گسترده به یمن نتوانستند این کشور را تسلیم کنند. ماههاست که حملات موشکی یمن به اسرائیل ادامه دارد، بدیهی است که حملات هوایی چند روزه اسرائیل نمیتواند ایران که بسیار بزرگتر، پرجمعیتتر، کوهستانیتر و صنعتیتر از یمن است و سالها بر روی برنامه موشکی خود کار کرده است را به زانو در آورد...
۳- - نادیدهگرفتن نقاط ضعف اسرائیل
وسعت اسرائیل یکهشتادم ایران است. 60 درصد خاک این کشور را بیابان نقب گرفته و خالی از سکنه است. بیش از ۹۰ درصد جمعیت اسرائیل در 10 درصد خاک این سرزمین متمرکز است، منطقه همواری که هدف مناسبی برای موشکهای ایران است. این مهمترین نقطه ضعف اسرائیل است. بهعلاوه گنبد آهنین اسرائیل نسبت به چند ماه قبل، تغییر چندانی نکرده و همچنان نفوذپذیر است. گنبد آهنین اسرائیل و پناهگاههای این کشور در مقابل حملات حماس و حزبالله کارایی دارد اما برای موشکهای غولپیکر و پیشرفته ایرانی چندان قابل استفاده نیستند. در حالی که مردم ایران در حال زندگی عادی هستند و حمله اسرائیل به چند نقطه در این سرزمین پهناور، خللی در زندگی مردم ایجاد نمیکند، اما حملات موشکی ایران، زندگی را به کام مردم اسرائیل تلخ و غیرقابل تحمل کرده است.
۴- نادیدهگرفتن قانون طلایی که شروعکننده جنگ بازنده است
در صد سال اخیر هر قدرتی که جنگ را شروع کرده در نهایت، پشیمان یا بازنده میدان شده است. آلمان، ژاپن و ایتالیا جنگ جهانی دوم را شروع کردند و در نهایت شکست خوردند. آمریکا جنگ ویتنام را شروع کرد و شکست خورد، شوروی به افغانستان تجاوز کرد و با دست خالی عقبنشینی کرد. عراق به ایران تجاوز کرد و پشیمان شد و شکست خورد. آمریکا به عراق حمله کرد و گرچه رژیم صدام را حذف کرد، اما پشیمان از این حمله با تریلیونها دلار خسارت، کنترل عراق را به ایران سپرد و زانوی حسرت بغل کرد. اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد و مجبور به عقبنشینی شد و نتیجه اینکه حزبالله خلق شد. صربستان به بوسنیوهرزگوین و کرواسی حمله کرد و مفتضحانه شکست خورد. عربستان به یمن حمله کرد و
زمانی که دونالد ترامپ در ژانویه برای دومین بار به عنوان رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا سوگند یاد کرد، وعدهای داد. او به مخاطبان داخلی و جهانیاش گفت: «افتخارآمیزترین میراث من، صلحآفرینی و اتحاد بخشی خواهد بود.» سپس، اندکی بیش از صد روز بعد، در جریان نخستین سفر خارجی خود – که به سه کشور ثروتمند عربی انجامید – با افتخار گفت که در حال عمل به همان وعده است.
او با اشاره به جنگ اوکراین گفت: «میتوانم به شما بگویم که جهان در حال حاضر مکان بسیار امنتری است. فکر میکنم ظرف دو یا سه هفته میتوانیم مکانی بسیار امنتر داشته باشیم.» اما «بهترین صلحآفرین جهان» که خود این لقب را به خود داده، واقعا تا چه اندازه پیشرفت داشته است؟ آیا ترامپ جهان را به جایی امنتر، یا خطرناکتر تبدیل میکند؟
🌿 کسانی که به سیاستهای ترامپ امید بستهاند و توقع دارند اقدامات سراسیمهی او فرصتی برای بهبود اوضاع جهان باشد فراموش میکنند که دیوانهها گرچه گاهی به کار میآیند (کما اینکه از دیرباز گفتهاند حرف راست را از بچه یا دیوانه بشنو!) اما در جمعبندی نهایی جایی را آباد نمیکنند!
🌿 شاید حتی استدلال شود که بله، آباد نمیکنند؛ اما خراب میکنند با این هدف که در عصر پساخرابی، دنیای بهتری پدید آید! شخصا بسیار از چنین نگرشی ترسان هستم، این که آبادی را در تخریب بجوئیم و تدبیر را از دیوانگان آرزو کنیم ترسناک نیست؟
🌿 صد البته منظورم این نیست که ترامپ شخصا دیوانه است، اگر او دیوانه بود به این مکنت مالی و سیاسی نمیرسید، اما ترامپیسم مَنشی دیوانهوار است، حتی به دیوانهواری خود نیز میبالد.
🌿 عملکرد ترامپ در هر دو دوره ریاستجمهوریاش نشان داده گوشی برای شنیدن سخنان عاقلانه متعارف ندارد و منش خود را در همین عالم دیوانگی میجوید!
🔹 مجله فارن افرز ✍ ولی نصر استاد دانشگاه جانز هاپکینز
🌿 ترامپ در جریان سفر به خاورمیانه چندین اقدام غیرمنتظره انجام داد که حتی چند هفته قبل از آن نیز قابل پیشبینی نبود. یکی از این اقدامات، ملاقات غافلگیرکننده او با احمد الشرع، رهبر جدید سوریه، و لغو تحریمهای آمریکا علیه این کشور بود، علیرغم سابقه الشرع به عنوان رهبر یک گروه اسلامگرای تندرو. مورد دیگر، تصمیم او برای عدم گنجاندن اسرائیل در برنامه سفرش بود، با وجود تلاشهای مستمر دولت او برای پایان دادن به جنگ در غزه. این سفر پس از تصمیم دولت آمریکا در اوایل ماه مه برای امضای آتشبس دوجانبه با حوثیهای یمن انجام شد، بدون مشورت یا مشارکت اسرائیل. این تحولات، همراه با آغاز گفتوگوهای مستقیم ترامپ با ایران — اقدامی که اسرائیل به شدت با آن مخالف است اما رهبران عرب خلیج فارس از آن استقبال کرده و حتی به تسهیل آن کمک کردند — نشان میدهد که توازن قدرت منطقهای پس از حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تا چه حد تغییر کرده است.
تغییر چهره ژئوپلیتیک خاورمیانه جنگ غزه چهره ژئوپلیتیک خاورمیانه را دگرگون کرده است. در سالهای پیش از حمله ۷ اکتبر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و دیگر کشورهای خلیج فارس، همانند اسرائیل، ایران و ائتلاف نیروهای نیابتی آن را بزرگترین تهدید منطقه میدانستند. آنها از سیاست «فشار حداکثری» دولت اول ترامپ علیه تهران حمایت کردند و به عادیسازی روابط با اسرائیل روی آوردند. اما امروز وضعیت به شدت تغییر کرده است. پس از بیست ماه جنگ، ایران دیگر آن تهدید سابق برای جهان عرب به نظر نمیرسد. در مقابل، اسرائیل بیش از پیش به یک هژمون منطقهای تبدیل شده است.
در این میان، متحدان عرب واشنگتن و اسرائیل در دو جبهه متضاد درباره مزایای یک توافق هستهای جدید قرار گرفتهاند. اسرائیل همچنان هرگونه توافق را خط نجات جمهوری اسلامی میداند و از دولت ترامپ خواستهاست به جای دیپلماسی، با اقدام نظامی تأسیسات هستهای ایران را نابود کند. اما کشورهای خلیج فارس از وقوع جنگی جدید و بالقوه غیرقابل کنترل در همسایگی خود هراس دارند و حل دیپلماتیک اختلاف با تهران را برای امنیت و ثبات منطقه حیاتی میدانند. آنها همچنین از شکلگیری خاورمیانهای که اسرائیل در آن دست باز داشته باشد، حتی در صورت عادیسازی روابط، نگران هستند. در تلاش برای ایجاد توازن جدید بین اسرائیل و ایران، کشورهای خلیج فارس به بازیگران اصلی فشار ترامپ برای توافق هستهای جدید تبدیل شدهاند. هدف مشترک آنها تبدیل شدن به محور نظم منطقهای بازتعریف شده است.
شکست سیاست فشار برای درک عمق تغییر موضع کشورهای خلیج فارس درباره ایران، یادآوری واکنش عربستان و امارات به اولین توافق هستهای آمریکا و ایران یک دهه پیش ضروری است. هنگامی که ایران و آمریکا در ژوئیه ۲۰۱۵ برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) را امضا کردند، کشورهای خلیج همانند اسرائیل نگران بودند که این توافق نفوذ منطقهای ایران را تقویت کند. در آن زمان، جهان عرب هنوز در حال بهبودی از قیامهای مردمی بهار عربی در سالهای ۲۰۱۰-۲۰۱۱ بود که حاکمان قدرتمند سابق را سرنگون کرده و به جنگهای داخلی در لیبی، سوریه و یمن دامن زده بود. ایران از این آشفتگیها بهره برد و حوزه نفوذی از شبهجزیره عربستان تا شامات ایجاد کرد. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در سخنرانی مارس ۲۰۱۵ خود در کنگره آمریکا هشدار داد: «اکنون ایران بر چهار پایتخت عربی — بغداد، دمشق، بیروت و صنعا — تسلط دارد.» کشورهای عرب خلیج فارس نیز همانند اسرائیل نگران بودند که آمریکا در پیگیری توافق هستهای، تهدید روزافزون جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتی آن را نادیده گرفته است. در همان ماه، عربستان اعلام کرد که رهبری مداخله نظامی در یمن علیه حوثیها — گروه شورشی که حوزه نفوذ ایران را به شبهجزیره عربستان گسترش میداد — را بر عهده گرفته است.
اسرائیل و متحدان خلیج فارس آمریکا شاید چشمانداز هژمونی ایران در خاورمیانه را بیش از حد بزرگنمایی کرده بودند، اما نمیشد انکار کرد که آشفتگی جهان عرب توازن قدرت منطقه را به نفع ایران تغییر داده بود. برای مخالفان خاورمیانهای برجام، این توافق صرفاً درباره تواناییهای هستهای ایران نبود، بلکه به تأثیر نسبی ایران نیز مربوط میشد. بر اساس مفاد این توافق، ایران تنها با پذیرش محدودیتهای برنامه هستهای خود از لغو تحریمها بهرهمند میشد و الزامی به کنترل نیروهای نیابتی خود در منطقه نداشت. در نتیجه، این توافق در حالی که ایران را از دستیابی به سلاح هستهای بازمیداشت، میتوانست نفوذ آن را افزایش دهد. بنابراین، کشورهای عرب دست به دست اسرائیل دادند تا بر این نقص تأکید کنند و از آن برای تضعیف برجام...👇
لینک متن کامل مقاله https://khodaee.wordpress.com/2025/06/10/%d9%81%d8%a7%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%81%d8%b1%d8%b2-%d9%85%d9%88%d8%a7%d8%b2%d9%86%d9%87-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af-%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%ae%d8%a7%d9%88%d8%b1%d9%85%db%8c/
1️⃣ جمهوری اسلامی در یک بزنگاه سرنوشتساز ایستاده: ادامه جدال ایدئولوژیک دائمی یا بازگشت عاقلانه به واقعگرایی.
2️⃣ دنیا با ما سازگار نمیشود؛ ما باید خود را با طبیعت سازگار کنیم. وقتی جاده میپیچد، اگر نپیچیم، سقوط میکنیم.
3️⃣ پیروزی در پافشاری بر بیراهه توهمات یک اقلیت نیست، افتخار در شجاعت پذیرش اشتباهات و اصلاح مسیر است.
4️⃣ تقسیم مردم به خودی و غیرخودی، و واگذاری منابع قدرت و ثروت به خودیها و جدال ایدئولوژیک فیلترینگ و حجاب و…، ستیز با طبیعت مردم و محکوم به شکست است.
5️⃣ ترامپ فرصتی برای تصمیمات دردناک و بازنگری در سیاستهای داخلی و خارجی است. وقت بازگشت از بیراهه توهمات و پذیرش واقعیتهاست.
🌿 جمهوری اسلامی به نقطهای رسیده که باید بین آرمانگرایی و واقعگرایی، یکی را انتخاب کند. اصولاً تصمیمگیری برای جمهوری اسلامی در موضوعات مهم همواره سخت بوده است. هنوز در موضوع ماهواره تصمیم مشخصی نگرفتهایم. تصمیم نهایی در موضوع حجاب هم در هالهای از ابهام است. در موضوع هدفمندی یارانهها هم همینطور. در سیاست خارجی نیز مشخص نکردهایم که به دنبال سازگاری با واقعیتها هستیم یا آرمانهایی همچون نابودی آمریکا و اسرائیل و شرق و غرب. اگر در پایان جنگ هشتساله با عراق به درستی تصمیم به پایان جنگ گرفتیم، از آن به عنوان شکست تلخ یا جام زهر یاد میکنیم. اما سازگاری با طبیعت شکست نیست، بلکه پیروزی بر توهمات ایدئولوژیک را باید جشن گرفت.
🔹 دیپلماسی ایرانی ✍ اسفندیار خدایی مذاکرات هستهای سال ۲۰۱۵ دولت باراک اوباما با ایران در نهایت به توافق شکننده برجام انجامید؛ توافقی که در آغاز امیدهایی را برای رفع تحریمها، عادیسازی روابط ایران و غرب، و حل مناقشات هستهای برانگیخت، اما در نهایت نتوانست اهداف مورد نظر را محقق کند. ضعفهای ساختاری توافق، بیاعتمادی ماندگار و مخالفت بازیگران قدرتمند، این توافق را تضعیف کردند و به حاشیه راند. در نهایت، خروج دونالد ترامپ از برجام در سال ۲۰۱۸ بار دیگر تنشها میان تهران و واشنگتن را شعلهور کرد و خاورمیانه را گرفتار بحرانهای پیدرپی ساخت.
اما امروز شش عامل کلیدی، مذاکرات ۲۰۲۵ را از مذاکرات ۲۰۱۵ متمایز میسازند و احتمال دستیابی به توافقی موفقتر و پایدارتر را افزایش میدهند. رفع مشکل ساختاری مذاکرات یعنی تغییر قالب مذاکرات از چندجانبه به دوجانبه، انگیزه شخصی ترامپ برای ثبت میراثی دیپلماتیک، تحولات توازن قدرت منطقهای پس از حملات ۷ اکتبر و درگیریهای بعدی، و همچنین تغییر مواضع بازیگران کلیدی مانند اسرائیل، کنگره آمریکا و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، همگی فضای مساعدتری برای توافق فراهم کردهاند. با توجه به تحولات منطقه، مذاکرات کنونی امکان موفقیت بیشتری دارند و حتی انتظار میرود توافق احتمالی ترامپ پایدارتر از برجام اوباما...👇 لینک متن کامل مقاله
فیلترینگ یوتیوب توجیه منطقی ندارد. این پلتفرم نه ابزار شایعهسازی است، نه سازماندهی تظاهرات؛ چون اینجا نمیشود محتوای دیگران را بازنشر کرد، بلکه باید خود تولیدکننده محتوا باشید. یوتیوب بزرگترین دانشگاه تولید محتوای اصیل در جهان است. امروز بدون استفاده از ویدئوهای علمی، باکیفیت و طولانی یوتیوب، هیچ اختراع یا مقالهای ممکن نیست.
لینک در توییتر👇 https://x.com/sepanj_khodaee/status/1927249453666189621?t=xxXRrUgQPD7sOOrFzP-tJQ&s=19
اخیراً دسترسی به یوتیوب بدون نیاز به فیلترشکن ممکن شد. یوتیوب بزرگترین دانشگاه جهانی و مطمئنترین راه ارتباطی نخبگان خلاق تولیدکننده محتوای علمی عمیق است و رفع فیلتر آن از نان شب هم واجبتر بود. بدون یوتیوب تولید محتوای با کیفیت و طولانی و انتشار آن در عرصه جهانی ممکن نیست. فیلتر کردن یوتیوب یعنی زنجیر کردن خلاقیت جوانان ایرانی در عصر هوش مصنوعی. یوتیوب خط مقدم جنگ نرم است و فیلتر کردن آن یعنی جنگ با آینده و مبارزه با درس و مدرسه.
یوتیوب یک برنامه رایگان برای دسترسی به آموزندهترین و مفیدترین ویدئوهای جهان برای حل مشکلات روزمره مردم است. در این پلتفرم همه کاربران میتوانند ویدئوهای آموزشی طولانی و با کیفیت بالا را دانلود و تماشا کنند و یا محتوای تولید شده خود را منتشر کنند. در حالیکه پلتفرمهایی مثل تلگرام، اینستاگرام و واتساپ برای پیامرسانی، محتوای کوتاه، و یا سرگرمی مناسبند. در یوتیوب هزاران ساعت محتواهای آموزشی تخصصی رایگان، باکیفیت و با دستهبندی مناسب در زمینههای مختلف با هم رقابت میکنند.
🌿 شما معمولاً وقتی سراغ یوتیوب میروید که سوال یا مشکلی دارید و میخواهید چیز جدیدی یاد بگیرید. وقتی که یخچال، ماشین لباسشویی، کولر و یا اتومبیل شما با مشکلی مواجه میشود، احتمالاً اولین کاری که میکنید در گوگل جستجو میکنید و گوگل هم غالباً اولین جایی که به شما پیشنهاد میدهد، ویدئوهای یوتیوب است که توسط متخصصان و فنیکاران تهیه شدهاند. لکن در ایران شما ناچار باید یک یا چند فیلترشکن اسرائیلی یا آمریکایی خوب و قابل اعتماد! روی گوشی خود نصب کنید و ناخواسته کنترل گوشی و امنیت سایبری خود را به آنها بسپارید.
🌿 وقتی که در استفاده از یکی از برنامههای گوشی به مشکل برمیخورید، مثلا میخواهید یک کلیپ بسازید و یا کیفیت صدا یا تصویر گوشی خود را تنظیم کنید و در گوگل برای حل مشکل جستجو میکنید، باز هم گوگل شما را به ویدئوهای یوتیوب ارجاع میدهد. و باز هم مانع فیلتر و فیلترشکن.
🌿 امروز دیگر در دنیا آموزش مدارس محدود به تابلو و گچ و ماژیک نیست. معلمان و دانشآموزان برای یادگیری زبان، ریاضی، فیزیک، تاریخ، شیمی و جغرافیا از ویدئوهای باکیفیت یوتیوب استفاده میکنند، بلکه خود ویدئو میسازند و در این پلتفرم رایگان کسب درآمد هم میکنند. اما معلمان و دانشآموزان ایرانی از این فرصت محرومند. حالا آقایان مدعی هستند که داریم به قله میرسیم!
🌿 دانشآموزان ایرانی برای استفاده از بهترین ویدئوهای درسی یوتیوب و برای دسترسی به راهنمایی ویدئوهای شرکت در بازیهای پیشرفته تعاملی باید چندین فیلترشکن رایگان خارحی را در گوشی خود نصب میکنند. اما آنها نمیدانند که هیچ چیز رایگانی وجود ندارد و هیچکس برای رضای خدا فیلترشکن رایگان تولید نمیکند.
🌿 ویدیوهای یوتیوب بهترین منابع برای دانشجویان جهت حل مسائل علمی و اجرای پروژههای فنی و پژوهشهای تخصصی برای پایاننامهها، رسالهها و تهیه مقالات و تولید ایدهها و انتشار تجربیات و یافتههای پژوهشی هستند.
🌿 یوتیوب بستری برای نمایش توانمندیهای فرهنگی، اقتصادی و علمی ایرانیان در سطح جهان فراهم میکند. نقطه قوت ایران نسبت به کشورهای منطقه، نیروی انسانی فرهیخته و فوقالعاده این کشور است. به جای ترس از مردم و فرار از جهان، بهتر آن است که شجاعانه با رفع فیلتر یوتیوب و با تشویق حضور فعال ایرانیان در تولید محتوا و انتشار در این پلتفرم جهانی، از جایگاه شایسته کشورمان دفاع کنیم. جمعیت خلاق و نیروی انسانی کارآمد ایرانی میتواند با تولید محتوا و استفاده از بستر پلتفرمهایی مثل یوتیوب با دنیا تعامل کند، به درآمدزایی ارزی برسد، تحریمهای ظالمانه را خنثی کند؛ تا آنجا که دنیا نیازمند و خواهان ما باشد و تصویر بهتری از ایران به جهانیان ارائه دهیم تا ما را نه به عنوان مزاحم و مانع و مصرفکننده، بلکه به عنوان یک منبع اصیل فرهنگ و هنر و ادبیات و صنعت و معماری و گردشگری و نوآوری و اخلاق نگاه کنند.
🌿 چگونه ممکن است در عصر هوش مصنوعی، جوان ایرانی بدون دسترسی به بزرگترین پلتفرم تولید محتوای علمی و آموزشی جهان، در عرصههای مختلف رقابت کند، وقتی که دست و پای او را با فیلتر و فیلترشکن بستهایم؟ درخشش ایران و ایرانیان در عصر هوش مصنوعی مستلزم دسترسی آزاد به منابع آموزشی و پلتفرمهای جهانی است. رفع فیلتر youtube اقدامی لازم برای درخشش ایرانیان در عصر هوش مصنوعی است.
اسفندیار خدایی فارغالتحصیل دکتری
مطالعات آمریکا از دانشگاه تهران، دانشکده مطالعات جهان، از فعالان رسانه
ای و تحلیلگران روابط بین الملل. اسفندیار خدایی مجله آمریکاشناسی را در
سال ۱۳۹۰ در دانشگاه تهران منتشر نمود که خود مدیرمسئول و صاحب امتیاز این
نشریه بود. او نویسنده چندین کتاب [۱] و مقله پژوهشی است. تحلیلها، مصاحبه ها و یادداشتهای زیادی از او در نشریات و رسانه ها منتشر شده است [۲]. اسفندیار خدایی از فعالان محیط زیست و کوهنوردی است و عکسهای او از طبیعت لرستان در رسانه های مختلف منتشر شده است.[۳]
اسفندیار خدایی دکترای مطالعات آمریکا از دانشگاه تهران، تحلیلگر سیاست
خارجی و روابط بینالملل و از چهرههای فعال رسانهای و سیاسی است. او
نویسنده چند کتاب و مقاله پژوهشی به زبان انگلیسی درباره تحریمهای ایران
در روابط آمریکا و چین است که در آلمان، چین و آمریکا منتشر شده. در سال
۱۳۹۰ مجله «آمریکاشناسی» را در دانشگاه تهران منتشر کرد و خود مدیرمسئول و
صاحبامتیاز آن بود. اسفندیار خدایی از فعالان محیطزیست و کوهنوردی است و عکسهایش از طبیعت در رسانهها منتشر شده.
مذاکرات ۲۰۱۵ با سختیهای فروان در نهایت به توافق شکننده برجام انجامید. این توافق امیدهایی در زمینه رفع تحریمها و عادیسازی روابط ایران با جهان غرب ایجاد کرد، اما دوامی نداشت و هرگز به اهداف خود نرسید. برجام بهدلیل ضعفهای ساختاری، فشارهای مخالفان برجام و تداوم بیاعتمادی میان طرفین، در نهایت ناکام ماند. با خروج ترامپ از این توافق، تنشها میان تهران و واشنگتن بار دیگر اوج گرفت و منطقه خاورمیانه در آستانه بحرانهای پیاپی قرار گرفت.
در این نوشتار به مقایسه مذاکرات برجام با مذاکرات اخیر ترامپ با ایران میپردازیم. برخلاف فضای سنگین و پرچالش برجام، امروز شش عامل مهم، مسیر توافق جدید را هموارتر کرده و به توافق احتمالی شانس بیشتری بخشیده است. از ماهیت دوجانبه مذاکرات جدید و انگیزه شخصی ترامپ برای ساختن میراثی دیپلماتیک، گرفته تا تغییر موازنه قدرت در منطقه پس از حملات هفت اکتبر و تحولات غزه، لبنان و سوریه و تغییرات در مواضع بازیگران کلیدی چون اسرائیل، کنگره آمریکا و کشورهای عرب حوزه خلیجفارس – همگی به نفع توافق جدید عمل میکنند. با توجه این دلایل، پیشبینی میشود، این مذاکرات آسانتر به نتیجه برسد و توافق احتمالی، موثرتر و پایدارتر از برجام باشد.
۱. مذاکرات دوجانبه ایران و آمریکا احتمال موفقیت را افزایش داده. برخلاف برجام سال ۲۰۱۵ که با مشارکت شش قدرت جهانی و ایران صورت گرفت، مذاکرات ۲۰۲۵ میان ترامپ و ایران دوجانبه است و عمان تنها نقش میانجی را ایفا میکند. عمان نه رقیب ایران است و نه آمریکا، و همین بیطرفی شانس موفقیت مذاکرات را افزایش داده است. در مذاکرات چندجانبه برجام، تضاد منافع و رقابت میان قدرتهایی چون چین، روسیه، آمریکا و اروپا روند مذاکرات را پیچیده میکرد. بطور کلی در مذاکره و معامله هرچه تعداد بازیگران بیشتر باشد، هماهنگی و مدیریت جلسات گفتگو، همراستا کردن منافع ملی و مقابله با دخالتهای مخالفان مذاکره، بیشتر میشود و جزئیات گفتگوها محرمانه نمیماند و موجب حاشیهسازی و بروز سوء تفاهمات و اختلال در مذاکرات میشود. در چنین شرایطی، مخالفان توافق – مانند اسرائیل – فرصت بیشتری برای تأثیرگذاری و ایجاد مانع از طریق نفوذ در برخی مذاکرهکنندگان پیدا میکنند. اما گفتوگوی متمرکز و مستقیم دوجانبه، این خطرات و مداخلات را به حداقل میرساند. لذا انتظار میرود مذاکرات دوجانبه اخیر ترامپ و ایران با سرعت بیشتری به پیش رود و به هدف نزدیکتر شود.
۲. ترامپ به دنبال میراثی ماندگار است، نه جنگ ترامپ بیشتر به اهداف راهبردی خود فکر میکند تا جنگهای ایدئولوژیک. تمرکز او بر اقتصاد، منازعه تجاری با چین و سایر قدرتهای اقتصادی، الحاق کانادا و گرینلند به خاک آمریکا، مسئله مهاجران و مسائلی چون خاتمه دادن به جنگ اوکراین و بحران غزه است. ایران اولویت ترامپ نیست بلکه فقط یکی از بندهای فهرست بلندبالای دغدغههای بلندپروازانه اوست. ترامپ از تجربه تلزیخی جنگ پرهزینه جرج بوش پسر در عراق درس گرفته و نمیخواهد آمریکا را وارد جنگی فرسایشی با ایران کند. او در سال ۲۰۱۸ در دانشگاه میشیگان گفت: «آمریکا هفت تریلیون دلار در خاورمیانه هدر داد، بدون هیچ فایدهای». اکنون در آخرین دور ریاستجمهوری، ترامپ میخواهد میراثی ماندگار بر جای بگذارد و در رویای آن است که خود را در ردیف بزرگترین رؤسایجمهور آمریکا قرار دهد. همچنین او چشم به جایزه صلح نوبل دارد و بر این باور است که پایان دادن به جنگهای غزه و اوکراین و توافق با ایران میتواند او را به این هدف برساند – همانند اوباما که در سال ۲۰۰۹ این جایزه را دریافت کرد. برخلاف تصورات اولیه، شخصیت خودمحور ترامپ کمتر تحت تأثیر لابیهای صهیونیستی یا تندروهای جنگطلب جمهوریخواه قرار میگیرد. او جسورانه آنچه را که به نفع آمریکای ترامپ تشخیص میدهد، دنبال میکند و کمتر تحت کنترل لابیها و ارکان قدرت سنتی آمریکا قرار دارد و این امکان توفیق مذاکرات را افزایش میدهد.
۳. ایران توافق را بر جنگ ویرانگر و فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای سازمان ملل ترجیح میدهد جمهوری اسلامی ترجیح میدهد به توافقی دست یابد تا اینکه وارد جنگ با ترامپ شود و زیرساختهای هستهایاش هدف قرار گیرد. چنین تقابلی نهتنها هزینههای اقتصادی، سیاسی و نظامی در پی دارد، بلکه با آسیب احتمالی به تاسیسات هستهای کشور، قدرت چانهزنی آینده ایران
اسفندیار خدایی: به شش دلیل مذاکرات به توافق میانجامد
1- برخلاف برجام که شش قدرت بزرگ و ایران حضور داشتند، مذاکرات ترامپ دو جانبه است، این احتمال توافق را بیشتر میکند چون رقابت و تضاد منافع قدرتهای بزرگ، مانع توافق میشود.
2- ترامپ توافق میخواهد نه جنگی که اولویتها و برنامههای او را بر هم بزند. اولویت او اقتصاد است. جنگ تعرفهای با چین است. الحاق کانادا و گرینلند است.
3- ایران توافق را بر جنگ و فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای سازمان ملل ترجیح میدهد.
4- برخلاف دوره برجام، امروز جمهوریخواهان متصدی دولت و غالباً حامی ترامپ هستند. دموکراتها هم قاعدتاً از توافق حمایت میکنند.
5- بعد از اتفاقات غزه، سوریه و لبنان و تضعیف محور مقاومت و رشد برنامه هستهای ایران، امروز اسرائیل هم بدنبال توافق است.
6- کشورهای عربی یعنی ساکنان کاخهای شیشهای خلیج فارس هم توافق را بر جنگ ترجیح میدهند.
در این زمینه، روی لینک زیر کلیک کنید و ویدئو را ببینید👇
خلاصه کتاب آیین زندگی دیل کارنگی How to Stop Worrying and Start Living
نوشته دیل کارنگی
✍دکتر اسفندیار خدایی این کتاب یکی از پرفروشترین کتابهای قرن بیستم جهان است و راهکارهایی عملی برای مقابله با نگرانی و اضطراب ارائه میدهد. این کتاب با مثالهای واقعی و پیشنهادهای ساده به خوانندگان کمک میکند زندگی شادی داشته باشند.
معرفی نویسنده دیل کارنگی (Dale Carnegie) نویسنده و مدرس آمریکایی بود که در سال ۱۸۸۸ متولد شد و در سال ۱۹۵۵ درگذشت. او یکی از پیشگامان حوزهی توسعه فردی و مهارتهای ارتباطی است. کارنگی با ارائهی کتابها و دورههای آموزشی، میلیونها نفر را در سراسر جهان برای غلبه بر نگرانی، بهبود روابط اجتماعی و موفقیت در زندگی راهنمایی کرده است. معروفترین آثار او شامل آیین زندگی (How to Stop Worrying and Start Living) و چگونه دوست بیابیم و در مردم نفوذ کنیم (How to Win Friends and Influence People) هستند.
🌿کتاب آیین زندگی یکی از تأثیرگذارترین کتابها در زمینهی خودیاری و غلبه بر نگرانی از ۱۹۴۸ تا کنون است. کارنگی در این کتاب با استفاده از مثالهای واقعی و راهکارهای عملی، روشهایی برای مقابله با استرس و اضطراب ارائه میدهد. محتوای کتاب شامل راههای تمرکز بر لحظه حال، پذیرش واقعیت، کاهش فشارهای روانی و دستیابی به یک زندگی آرامتر و شادتر است.
🔹چند جمله از بزرگان دربارهی این کتاب نورمن وینسنت پیل (نویسندهی کتاب قدرت تفکر مثبت): «این کتاب مانند یک راهنمای نجات برای افرادی است که نگرانیهای روزمره زندگیشان را از پا درآورده است. پیشنهادهای آن عملی و اثربخشاند.» برایان تریسی (نویسنده و سخنران انگیزشی): «دیل کارنگی در این کتاب اصولی را آموزش میدهد که اگر بهدرستی اجرا شوند، میتوانند زندگی هر کسی را متحول کنند.» استفان کاوی (نویسندهی کتاب ۷ عادت مردمان مؤثر): «آیین زندگی فقط یک کتاب نیست؛ یک فلسفهی زندگی است که میتواند آرامش ذهنی و شادی را به ارمغان بیاورد.» اپرا وینفری (مجری و نویسندهی مشهور): «این کتاب به من یاد داد چگونه نگرانی را کنترل کنم و با آرامش بیشتری زندگی کنم.» کتاب آیین زندگی همچنان یکی از بهترین منابع برای کاهش استرس و داشتن زندگی متعادلتر محسوب میشود.
🔹خلاصهای از درسهای مهم کتاب آیین زندگی (چگونه بر نگرانیهای خود غلبه کنیم) به شرح زیر است:
۱. در لحظه زندگی کنید گذشته را رها کنید و نگران آینده نباشید. فقط روی امروز تمرکز کنید و کارهایی که در کنترل شماست را انجام دهید. نویسنده با حکایتهای کوتاه و جذاب واقعی و جذاب کمک میکتد که امروزمان را بسازیم و نگرن فردا نباشیم.
۲. نگرانی را عاقلانه تحلیل کنید مشکل را مشخص کنید. بسیاری از نگرانیهای ما ریشه در توهم دارند نه در واقعیت. اگر بطور علمی و عاقلانه مسئله را بررسی کنیم، لشکر ترس و توهم بر ما حاکم نمیشود. اصلاً بدترین حالت ممکن را در نظر بگیرید. خود را برای پذیرش آن آماده کنید. سپس برای بهبود شرایط تلاش کنید.
۳. خود را مشغول نگه دارید بیکاری و بیهدفی نگرانی را افزایش میدهد. با کارهای مفید، ذهن خود را از نگرانی دور کنید. بیکاری و خلاء، فضا را برای نگرانی فراهم میکند.
۴. از نظر دیگران نترسید مردم بیشتر به مشکلات خود فکر میکنند تا به شما. حرف مردم شما را دچار ترس و تردید نکند. شما هیچ وقت نمیتوانید همه را راضی کنید. نگران قضاوت دیگران نباشید و زندگی خود را پیش ببرید.
۵. کارها را اولویتبندی کنید وظایف مهمتر را مشخص کنید و روی آنها تمرکز کنید. از کمالگرایی بیش از حد دوری کنید.
۶. مثبتاندیش باشید به جای فکر کردن به مشکلات، روی راهحلها تمرکز کنید. بجا تمرکز بر نداشتههایتان، داشتههای خود را بشمارید و بخاطر آنها از خدا تشکر کنید. قدردانی و سپاسگزاری را تمرین کنید.
۷. استراحت و آرامش را جدی بگیرید استراحت کافی داشته باشید تا ذهن شما خسته نشود. ریشه بسیاری از نگرانیها فیزیکی و جسمی است. از تکنیکهای تمدد اعصاب مانند تنفس عمیق و ورزش استفاده کنید.
۸. به دیگران کمک کنید یکی از بهترین راههای مبارزه با نگرانی این است که به دیگران کمک کنید تا نگرانیهای شما کمتر شود. فعالیتهای اجتماعی و خیرخواهانه روحیه را تقویت میکند.
۹. واقعیتها را بپذیرید برخی مشکلات را نمیتوان تغییر داد، پس باید آنها را پذیرفت. نگرانی درباره مسائل غیرقابل کنترل، تنها باعث استرس بیشتر میشود. وقتی شما نمیتوانید بعضی چیزها را تغییر دهید، پس خودتان را بیهوده عذاب ندهید.
۱۰. از انتقادها ناراحت نشوید انتقاد بخشی از زندگی است، آن را شخصی نگیرید. از انتقادهای سازنده یاد بگیرید و بقیه را نادیده بگیرید.
این کتاب توصیههای ساده اما عمیقی ارائه میدهد که میتواند نگرانی و اضطراب را کاهش داده و کیفیت زندگی را بهبود بخشد.
🌿 جمهوری اسلامی به نقطهای رسیده که باید بین آرمانگرایی و واقعگرایی، یکی را انتخاب کند. اصولاً تصمیمگیری برای جمهوری اسلامی در موضوعات مهم همواره سخت بوده است. هنوز در موضوع ماهواره تصمیم مشخصی نگرفتهایم. تصمیم نهایی در موضوع حجاب هم در هالهای از ابهام است. در موضوع هدفمندی یارانهها هم همینطور. در سیاست خارجی نیز مشخص نکردهایم که به دنبال سازگاری با واقعیتها هستیم یا آرمانهایی همچون نابودی آمریکا و اسرائیل و شرق و غرب. اگر در پایان جنگ هشتساله با عراق به درستی تصمیم به پایان جنگ گرفتیم، از آن به عنوان شکست تلخ یا جام زهر یاد میکنیم. اما سازگاری با طبیعت شکست نیست، بلکه پیروزی بر توهمات ایدئولوژیک را باید جشن گرفت.
خودشون شاه رو بردن و خمینی رو آوردن، هر وقت هم بخوان بساط جمهوری اسلامی رو جمع میکنن، مردم کارهای نیستن. قالیباف رئیسجمهوره، خیالتون راحت! از قبل تعیین شده. از اول معلوم بود که برنامهشون پزشکیانه، انتخابات یه فیلم بود.
یازده سپتامبر کار خود آمریکا بود. کرونا هم کار آمریکا بود. حمله عراق به ایران هم کار آمریکا بود. حوزه علمیه قم رو انگلیسیها تاسیس کردند. همه چیز جمهوری اسلامی دست روس و انگلیسه. کارگردان اصلی اونان که پشت پرده تصمیم میگیرن. اونا دستور میدن کی بیاد، کی بره، کی بمیره، کی نمیره.
ادعاهای بالا درست هستند یا غلط؟ نمیدانم. شما هم خودتون رو اذیت نکنید! مهم روش استدلال و طرز تفکری است که به سرعت و قاطعیت به نتایج ساده و عوامپسند بالا میرسه و با کمترین زحمت، علل و عوامل اصلی رو به حاشیه میبره و دفن میکنه.
مردم مبتلا به توهم توطئه، اراده خود را هیچ میپندارند و همه چیز را به قدرتهای موهوم حاکم و قدرتهای افسانهای بیگانه نسبت میدهند.
توهم توطئه امکان کنشگری و نقشآفرینی را از مردم سلب میکنه وانگیزه حرکت و تفکر را از مردم سلب میکنه تا تسلیم حوادث بشن و قدر فرصتها رو ندونن.
سالهاست که مرگ بر آمریکا، نه در شعار، بلکه در عمل، و نه در سیاست خارجی، بلکه در تمام عرصههای داخلی و خارجی، محور سیاستهای جمهوری اسلامی است و بر تمام شئون زندگی ما از مدرسه و مسجد تا مجلس و رسانه و دانشگاه سایه افکنده است؛ و آمریکاستیزی اصلیترین معیار انتخاب مسئولان و ملاک تعیین دوستان و دشمنان داخلی و خارجیمان بوده است. متقابلاً آمریکا نیز در دشمنی با جمهوری اسلامی سنگ تمام گذاشته و از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به کشورمان مضایقه نکرده است. به عنوان نمونه، تحریمهای آمریکا پس از خروج ترامپ از برجام، به گفته محمدجواد ظریف، بیش از یک هزار میلیارد دلار بر اقتصاد ایران آسیب وارد کرده است. خسارت تحریمهای آمریکا قبل از توافق برجام نیز همین حدود برآورد شده است. جالب است بدانید کل بودجه عمرانی کشور در سال ۱۴۰۰ حدود یکصد و چهار هزار میلیارد تومان بود که با محاسبه دلار سی هزار تومانی میشود کمتر از سه و نیم میلیارد دلار. حالا این رقم را مقایسه کنید با خسارت دو تریلیون دلاری تحریمهای آمریکا تا عمق این خسارتها را دریابید. بعلاوه خسارتهای جنگ روانی و تبلیغاتی ایرانهراسی، آسیب تحریمها به بیماران و کودکان، بیکاری جوانان و فروپاشی خانوادهها و فقر و فساد و فحشاء، فرار مغزها، و تبعات فسادآور دور زدن تحریمها و محدودیتهای علمی و تکنولوژیکی و حتی چراغ سبز آمریکا به صدام حسین در حمله عراق به ایران پس از تسخیر سفارت آمریکا و خسارتهای مالی و جانی فراوان این جنگ هشت ساله را هم در نظر بگیرید.
در این جدال نابرابر مقابل آمریکا، هزاران میلیارد دلار خسارت دیدهایم و ارزش پولمان بیش از چهار هزار برابر کاهش یافته و بیشتر جمعیت کشورمان به زیر خط فقر رفته است و بهترین دوران سرمایه انسانی جمعیت جوان کشور برای توسعه، تلف شده است. راستی جمهوری اسلامی چه خسارتهایی به اقتصاد و دولت و ملت آمریکا وارد کرده؟ ادامه این راه به زیان کدام طرف این درگیری است و کدام به سمت پرتگاه نزدیک می شود؟ آیا واقعاً راه سومی جز ادامه آمریکاستیزی یا تسلیم خفت بار وجود ندارد؟ آیا آمریکا و جمهوری اسلامی ناچارند که این جدال ایدئولوژیک را تا انتها یعنی تا نابودی یکی از طرفین ادامه دهند؟ خیر، اصولاً هنر سیاست به این است که بن بست موجود را بشکند و راه سومی بیابد یا بسازد و با بهرهگیری از تجربیات سایر ملتها، حصار دوگانه جنگ نابرابر و تسلیم حقارتآمیز را بشکند. تعریف سیاست به این است که بیشتر ضربه بزنیم و کمتر ضربه بخوریم بلکه دشمنی خسارت بار را به رقابت و فرصتی برای رشد و پیشرفت تبدیل کنیم. ساعتی تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است.
آمریکاستیزان بخشی از واقعیتها را بخوبی میبینند، اما بخشی را نادیده میگیرند یا بیاهمیت و طبیعی و بدیهی قلمداد میکنند. آنها بدرستی مو را از ماست میکشند، اما کوه را از کاه تشخیص نمیدهند. آنها بررسی مواضع و سخنان آمریکاستیزان نشان می دهد که استدلالهای ایشان بر چهار فرض یا ستون لرزان زیر استوار است:
1️⃣ فرض اول: ما بخاطر استقلالمان مقابل آمریکا ایستادهایم. کشورهایی که مثل ما مقابل آمریکا نمیایستند، مستعمره و نوکر آمریکایند.
همه کشورها با آمریکا در برخی زمینهها اختلاف منافع دارند و با روش خودشان با آمریکا مقابله میکنند. رسالت نابودسازی و مقابله با آمریکا فقط بر عهده ملت ایران نیست. چین در عصر مائو همانند ایران امروز بدنبال مالیدن پوزه آمریکا بر خاک بود اما در آن دعوای ایدئولوژیک نتیجهای جز فقر و فلاکت و مرگ میلیونها چینی نداشت. پس از مرگ مائو، رهبر جدید چین، دنگ شیائوپینگ هوشمندانه روش بهتری برای مقابله با آمریکا یافت. چین به تدریج از طریق اقتصادی، بازار آمریکا و متحدان آمریکا را تسخیر و به خود وابسته کرد. امروز آمریکا سالیانه ۲۰۰ میلیارد دلار در مقابل چین کسری تجاری دارد، یعنی روزانه بیش از نیم میلیارد دلار از سرمایههای آمریکا به چین پرواز میکند. وقتی متخصصین آمریکایی در کارخانههای چینی استخدام میشوند مثل این است که چین این سربازان و فرماندهان آمریکایی را کشته بلکه بدون شلیک گلوله، به اسارت گرفته است. سایر کشورها مثل ژاپن، آلمان، بنگلادش، امارات، عمان، مالزی، قطر، ترکیه و برزیل نیز با روشهای مشابه بدون سرشاخ شدن با آمریکا، گلیم خود را از آب کشیدهاند و با خیزش خود موجب شده اند که همان آمریکای ابرقدرت که زمانی ۴۰ درصد اقتصاد جهان را خود داشت اکنون ۲۳ درصد سهم دارد؛ پیشبینی میشود با خیزش هند و اندونزی و پاکستان و بنگلادش در چند سال آینده، مالکیت آمریکا از سیب اقتصاد جهانی به ۱۷ درصد کاهش یابد. پس این فرض آمریکاستیزان که بقیه کشورها مستعمره و نوکر آمریکایند و فقط ما در مقابل آمریکا سینه سپر کرده ایم و از استقلال خود پاسداری می کنیم، درست نیست. ضمناً این چه استقلالی است که با عطسه ترامپ و سرفه بایدن، ارزش پول ملی ما به فنا میرود و میلیونها خانوار ایرانی به خاک سیاه مینشینند؟ آیا آمریکا میتواند چنین بلایی بر سر فیلیپین، قزاقستان و مالزی هم بیاورد؟ چه غروری باعث شده که ما از تجارب سایر کشورها برای حفاظت از منافع خود در مقابله با آمریکا استفاده نکنیم و در موضع ضعف قرار بگیریم؟
2️⃣ دومین فرض: آمریکا دشمن ماست
تمام شواهدی که اول این مقاله ذکر شد، نشان میدهد که بله، آمریکا دشمن ماست. آیا همین برای آمریکاستیزی کفایت نمیکند؟ آمریکا به دنبال منافع خود است نه دعوا و دشمنی، آمریکا اگر آمریکاست به همین دلیل است که منافع خود را عاقلانه دنبال می کند. البته گاهی تحت تاثیر لابی ها اشتباه هم می کند و به منافع خود آسیب می رساند. اشتباه آمریکاستیزان در این است که فقط یک دشمن را می بینند و آن هم آمریکاست و فقط یک راه را میشناسند آن هم مقابله مستقیم سیاسی و نظامی است. این فرض آمریکاستیزان باعث شده که سایر تهدیدات و دشمنان و سایر راههای مبارزه را نبینند و یا کوچک بشمارند. اما آمریکاهای دیگری هم هستند که بیش از ایالات متحده کشورمان را تهدید میکنند: یکی
🌿 خروج محمدجواد ظریف از دولت مسعود پزشکیان یکی از مهمترین تحولات سیاسی اخیر ایران است. ظریف که سالها چهره شاخص دیپلماسی جمهوری اسلامی بود، نهتنها در مذاکرات هستهای نقشی کلیدی داشت، بلکه در تعاملات منطقهای و بینالمللی ایران نیز تأثیرگذار بود. این تحول چه تأثیری بر سیاست خارجی ایران، جایگاه دولت پزشکیان و آینده اصلاحطلبان خواهد داشت؟
اسفندیار خدایی آمریکا برای ما فقط یک کشور خارجی نیست؛ بلکه یک موضوع دینی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است که در زندگی و خانه و مدرسه و مسجد و رسانه و حتی سر سفره ما حضور دارد. برخی عاشق آمریکائیم و آن را الگو می پنداریم برخی از آمریکا متنفریم و مرگ بر آمریکا را شعار ملی میدانیم. نفرت و عشق آمریکاستیزان و آمریکاپرستان برای آنها سرگرمی و ابزار شهرت و قدرت است اما برای ملت ایران مسئله زندگی است. سرنوشت هیچ ملتی بیش از ملت ایران به تصمیم سیاستمداران آمریکا وابسته نیست. تصمیم آنها ارزش پول ملی ما را بالا و پایین می برد، زندگی ما را شخم می زند و شرافت و عزت ما را بازیچه میگرداند. مردم ترکش خمپارههای این جنگ اقتصادی را در زندگی خود میبینند و صدای زوزه گلولههای تحریم، که سینه جوانان و کودکان و بیماران را میشکافد را میشنوند و جای خالی هزاران میلیارد دلاری که در این راه قربانی میشود را احساس میکنند.
🌿 در این جدال، آمریکاستیزان و آمریکاپرستان کمترین آسیب را میبینند. آنها از دور نظارهگر و سرگرم توهمات آمریکاشناسی خود هستند. گرچه در زمینه کاری خود نیازی به کسب تخصص نمی بینند اما در زمینه آمریکاشناسی، خود را متخصص میدانند. گاهی بخوبی مو را از ماست می کشند و ریزترین مشکلات یا محسنات آمریکا را میبینند، اما تفاوت کاه و کوه را تشخیص نمیدهند. نیازی به مطالعه تاریخ آمریکا نمیبینند و چوبی که در آستین ملت فرو رفته را احساس نمیکنند. آنها مسئله آمریکا را به عشق و نفرت خلاصه میکنند. خود در برج عاج نشسته به راحتی به دیگران برچسب ترسو، مزدور آمریکا و یا مرتجع و مزدور حکومت میزنند. آنها در مناظرات و گفتگوها به آسانی بحث را منحرف و آب را گلآلود میکنند و همواره با شواهد عجیب و غریبی ثابت میکنند که فقط آنها آمریکا را میشناسند. منافع ملی ما قربانی توهمات این دو گروه میشود. خطر آمریکاپرستانِ کمینکرده از آمریکاستیزانِ در قدرت، کمتر نیست.
🌿 آمریکاپرستان و آمریکاستیزان در یک نقطه با هم اشتراک دارند و آن اینکه آمریکا در مرکز کائنات است و
🌿 جلسهای که میان دونالد ترامپ، ونس معاون او، و زلنسکی برگزار شد، به یکی از پرتنشترین و بحثبرانگیزترین لحظات تاریخ سیاست معاصر تبدیل شده است. این رویداد، که بهطور زنده از تلویزیون پخش شد، به تعبیر روزنامه ایندیپندنت، «این اتفاق در تاریخ شوکآورترین و بیرحمانهترین اتفاق سیاسی در پخش زنده» بود. «این لحظهای بود که یک ملت از نقشه جهان محو شد. این اتفاق فراتر از مرزهای اوکراین رفت و نقطه عطفی در تاریخ اروپا بود. زلنسکی کوچکقامت برای حیات خودش و کشورش شجاعانه جنگید اما از کاخ سفید اخراج شد.»
🌿 مدودف رئیسجمهور سابق روسیه سرخوش از این اتفاق بزرگ نوشت: «این خوک کثیف و بیادب (زلنسکی) بالاخره در کاخ سفید سیلی محکمی خورد. ترامپ به درستی میگوید رژیم کییف در حال قمار با جنگ جهانی سوم است.» اما نانسی پلوسی، رئیس سابق مجلس نمایندگان آمریکا، این ماجرا را «شکستی برای ترامپ» خواند و مدعی شد که او «خود را در برابر مردم جهان در کنار پوتین قرار داد.» برخی رهبران اروپایی نیز واکنش نشان دادند. جوزپ بورل، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا، این جلسه را «نمایشی شرمآور» خواند که «به دور از جایگاه یک رئیسجمهور آمریکا» بود.
🌿 امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، حمایت قاطع خود از اوکراین را اعلام کرد، درحالیکه رهبران اسپانیا و لهستان نیز بر ادامه حمایتشان از کییف تأکید کردند. وزیر امور خارجه آلمان نیز گفت: این رسوایی روشن کرد که نظم باید بیش از هر زمان دیگری در برابر قدرتهای قوی تر محافظت شود. استارمر نخست وزیر انگلستان هم بدون اشاره به این جلسه بر حمایت از اوکراین تاکید کرد.
🌿 این رویداد یک پیام جدی برای متحدان و مخالفان آمریکا داشت. متحدانی همچون تایوان و کره جنوبی باید در مورد میزان اتکای خود به آمریکا تجدیدنظر کنند، درحالیکه حکومت چین و جمهوری اسلامی این را نشانهای از بیثباتی در سیاست خارجی واشنگتن خواهند دانست. اما در میان متحدان آمریکا فقط یک استثناء وجود دارد که ترامپ بعید است به او پشت کند و آن اسرائیل است که با وجود لابی قدرتمند اسرائیل نفوذ گسترده¬ای بر دولت ترامپ دارد. شاید اگر اوکراین هم چنان لابی پرنفوذی داشت جلسه دیشب به گونهای دیگر پیش میرفت.
🔹 فرصتها و تهدیدها برای ایران این اتفاق پیامهای متناقضی برای ایران به همراه دارد. از یک طرف اینکه آمریکا پشت یک متحد خود را خالی کرده و این صحنه خوشایندی برای مسئولان ایرانی است. اما اگر آمریکا و روسیه رابطهای نزدیکتر برقرار کنند، کشورمان در موقعیت پیچیدهای قرار میگیرد. روسیه ممکن است از ایران به عنوان یک کارت برای تامین منافع خود استفاده کند. جمهوری اسلامی باید روابط با روسیه و دیگر قدرتها را بهطور راهبردی مدیریت کند و اجازه ندهد دشمتی دائمی و ایدیولوژیک با آمریکا، کشورمان را در دام روسیه و چین گرفتار کند. چرا این قدرتها بر اساس منافع خود عمل میکنند، نه دعواهای ایدیولوژیک.
🔹 ترامپ و پوتین بر سر ایران هم معامله میکنند؟ برخی تحلیلها مدعی هستند آمریکا و روسیه پشت پرده با هم معامله کردهاند. آمریکا اوکراین را قربانی میکند و روسیه مثل همیشه هم مثل همیشه پشت ایران را خالی خواهد کرد تا با دست پر از جنگ نفسگیر اوکراین خارج شود. لکن باید به این نکته توجه داشت که اوکراین بهطور کامل وابسته به قدرتهای غربی و آمریکا در جنگ با روسیه است. در حالی که ایران، استقلال عمل بیشتری در سیاستهای خود دارد. هرچند ممکن است اتحاد میان روسیه و آمریکا تهدیدی برای ایران باشد، اما ایران هیچگاه بهطور کامل تحت نفوذ روسیه قرار نداشته است.
🌿 روسیه حتماً از رابطه با ایران بهعنوان یکی از ابزارهای خود در تعاملات بینالمللی استفاده میکند، اما بر ایران نفوذی مشابه آمریکا بر اوکراین، ندارد و پوتین نمیتواند رفتاری مشابه زلنسکی با مثلاً رئیسجمهور پزشکیان داشته باشد. اما این را باید بدانیم که با فرض اینکه پوتین چنان نفوذی داشته باشد بعید است از ترامپ جوانمردتر باشد.
🌿 بهویژه بعد از جنگ اوکراین، روسیه در جایگاهی نیست که بتواند همانند رفتار آمریکا با اوکراین با ایران نیز همانگونه برخورد کند. بلکه در جنگ اوکراین این روسیه بود که به تجهیزات و پهبادهای ایران نیاز داشت. گرچه بعد از سقوط بشاراسد در سوریه و ضرباتی که متحدان ایران در جنگ با اسرائیل دیدهاند شرایط تغییر کرده، اما همچنان روسیه در چنان شرایطی نیست و در سوریه خود نیز بازنده بوده است.
🌿 اتفاقی که در آن شب طوفانی در کاخ سفید رخ داد نه اولین و نه آخرین اتفاق از این قبیل است. قدرتهای بزرگ برای منافع خود همواره بر سر قدرتهای کوچکتر معامله کردهاند و معامله خواهند کرد.
Compare China & the US's trade partners in 2000 vs. 2024—most of the world is now red. Trump’s tariff wars with Canada & Mexico might turn the rest red too. His America_First policy is paving the way for China_First
مقایسه شرکای تجاری چین و آمریکا در ابتدای قرن و حالا نقشه کشورهای که آمریکا یا چین بزرگترین شریک تجاری شان بوده اند؛ مقایسه سال ۲۰۰۰ با ۲۰۲۴. جالب اینکه ترامپ با کانادا و مکزیک هم سخت درگیر شده و ممکنه آنها هم به زودی قرمز بشوند
اسفندیار خدایی بایدن در برخی زمینههای اقتصادی و سیاست خارجی، دستاوردهایی قابل توجه داشت اما این موفقیتها در سایه سیاستهای غلط، ضعف اقتدار و تصمیمات اشتباه و بیبرنامگیها به حاشیه رفت. مدیریت بحران کرونا و بهبود وضعیت اقتصادی، تلاش برای اصلاحات در زیرساختها و اتخاذ سیاستهای خارجی فعال، از جمله اقدامات کلیدی در این دوران بود. ناکامیهای بایدن در حوزههایی مثل سیاستهای مهاجرتی، بیبرنامگی در کنترل بحرانهای بینالمللی و ضعف تیم اقتصادی او زمینه را برای بازگشت ترامپ فراهم کرد.
🔹 دستاوردهای بایدن
مدیریت بحران کرونا و بازسازی اقتصادی
یکی از اولویتهای اصلی بایدن در آغاز ریاستجمهوریاش، مقابله با بحرانهای اقتصادی و بهداشتی ناشی از کرونا بود. در این راستا، او موفق به تصویب طرح 1.9 تریلیون دلاری برای نجات اقتصاد آمریکا شد که شامل کمکهای مالی مستقیم به خانوارها، تسریع در فرآیند واکسیناسیون و حمایت از کسبوکارها میشد. این طرح نه تنها به کاهش نرخ بیکاری از 6.4% در ابتدای سال 2021 به 3.6% در سال 2023 کمک کرد، بلکه باعث تسریع در روند بازگشت به وضعیت عادی اقتصادی شد.
تحول در زیرساختها
یکی دیگر از دستاوردهای برجسته بایدن، تصویب طرح 1.2 تریلیون دلاری برای نوسازی زیرساختهای آمریکا بود. این طرح شامل پروژههایی در زمینه حملونقل، دسترسی به اینترنت پرسرعت و انرژیهای تجدیدپذیر بود. این پروژهها نه تنها به بهبود وضعیت زیرساختها کمک کرده بلکه منجر به ایجاد فرصتهای شغلی جدید و رشد اقتصادی پایدار در آینده خواهد شد. این برنامه در واقع بزرگترین بسته سرمایهگذاری در تاریخ ایالات متحده است.
حمایت از اوکراین
در پاسخ به حمله روسیه به اوکراین، بایدن اقدام به ارائه کمکهای نظامی، اقتصادی و انسانی به اوکراین کرد. این اقدامات باعث تقویت روابط ایالات متحده با متحدان اروپایی و ایجاد جبههای متحد در برابر تهدیدات روسیه شد. سیاست خارجی بایدن در این زمینه همچنین به تقویت موقعیت آمریکا در سطح جهانی انجامید و به عنوان یکی از اولویتهای مهم دولت او در عرصه جهانی شناخته شد.
رهبری ائتلاف تغییرات اقلیمی
در زمینه تغییرات اقلیمی، بایدن با بازگشت به توافقنامه پاریس و تصویب قوانین حمایتی برای انرژیهای پاک، گامهای اساسی برداشت. تصویب قانون کاهش تورم و تخصیص 369 میلیارد دلار برای توسعه انرژیهای تجدیدپذیر و مقابله با تغییرات اقلیمی نشاندهنده تعهد جدی دولت بایدن به کاهش گازهای گلخانهای و حمایت از محیطزیست است. این اقدامات نه تنها به کاهش آلودگی کمک کرده، بلکه زمینهساز ایجاد تحول در صنعت انرژی و حملونقل آمریکا میشود.
🔹 چالشها و ناکامیها
خروج فضاحتبار از افغانستان خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان در آگوست 2021 به عنوان یکی از بزرگترین چالشهای دوران ریاستجمهوری بایدن شناخته میشود. این خروج با مشکلات متعددی همراه بود که از جمله آنها میتوان به سقوط سریع دولت افغانستان، بازگشت طالبان به قدرت و مشکلات در برنامهریزی و اجرای عملیات تخلیه اشاره کرد. این بحران به شدت مورد انتقاد قرار گرفت و به عنوان نقطه ضعفی در مدیریت بایدن مطرح شد.
مسئله مهاجران غیرقانونی
سیاستهای مرزی بایدن به طور قابل توجهی باعث افزایش مهاجرت غیرقانونی شد. در سال 2023، رقم مهاجرت غیر قانونی بطور بیسابقه افزایش یافت و فشار زیادی به تأسیسات مرزی وارد کرده و نگرانیهای امنیتی را به همراه داشت. این مسئله همچنین به چالش سیاسی برای دولت بایدن تبدیل شد و کارت برنده ترامپ در انتخابات شد.
تورم و بیبرنامگی اقتصادی
اگرچه دولت بایدن در بسیاری از عرصههای اقتصادی پیشرفتهایی داشته است، اما افزایش تورم به بیش از 9% در سال 2022، به یکی از مهمترین چالشها تبدیل شد. این افزایش قیمتها باعث کاهش قدرت خرید مردم و افزایش نگرانیها در مورد وضعیت اقتصادی آینده کشور شد. این مسئله، به ویژه در انتخابات میاندورهای 2022، به موضوعی پر بحث تبدیل شد.
بیبرنامگی در اوکراین و غزه
در دوران ریاستجمهوری بایدن، بحرانهای مختلف بینالمللی از جمله جنگ اوکراین و بحرانهای خاورمیانه بروز کردند. بسیاری از منتقدان بر این باورند که ضعف در رهبری آمریکا و عدم مدیریت مؤثر بحرانها در برخی از این موارد، به کاهش اعتبار آمریکا در سطح جهانی منجر شد. این چالشها، به ویژه در منطقه خاورمیانه، آسیبهایی به روابط ایالات متحده با کشورهای عربی و مسلمان وارد کرد.
اشتباه در نامزدی دوباره
تصمیم بایدن برای نامزدی دوباره در انتخابات 2024 با توجه به وضعیت جسمانی و ذهنی، احتمالاً بزرگترین اشتباه او بود. این تصمیم موجب بحران در حزب دموکرات شد و شانس ترامپ برای بازگشت به قدرت را افزایش داد. کنار رفتن دیرهنگام بایدن، موجب شد کامالا هریس عجولانه و بدون رقابت درونحزبی، نامزد دموکراتها شود.
بایدن با وجود دستاوردهای چشمگیر در زمینههای اقتصادی، سیاست خارجی، تغییرات اقلیمی و زیرساختها، نتوانست کارنامه قابلقبولی ارائه دهد. ناکامیها در سیاست خارجی و مشکلات اقتصادی بر میراث او سایه انداخته است. بحرانهایی مانند خروج فضاحتبار از افغانستان، افزایش تورم و مسائل مرزی، و بیبرنامگی در بحرانهای اوکراین و غزه، برای قرار گرفت بایدن در لیست رئیسجمورهای ناکام کافی است. علاوه بر این، تصمیم بایدن برای نامزدی دوباره در انتخابات ۲۰۲۴ با توجه به وضعیت جسمانی و ذهنی، اوضاع را بدتر کرد و تصویر ضعیفتری از او در حافظه تاریخ به یادگار گذاشت.